خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، جعفر توزندهجانی: در این چند سال اخیر یک اتفاق خوب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان افتاد و آن هم توجه به رمان بود. چه رمان نوجوان و چه رمان کودک. اگر به 10 یا 15 سال پیش برگردیم، متوجه میشویم که در آن روزها رمان جایگاه مشخصی نداشت و تعداد رمانهایی که برای نوجوانان و کودکان توسط نویسندگان ایرانی نوشته میشد، اندک بود. اما خوشبختانه در این چند سال اخیر نویسندگان بسیاری پا به این عرصه گذاشتند و ناشران هم توجه خود را با این ژانر معطوف کردند.
در حال حاضر تعداد رمانهای ایرانی برای نوجوانان خیلی بیشتر از قبل شده. اما از همان آغاز برای من یک پرسش مطرح بود. از این تعداد آثار کدامیک واجد شرایط یک رمان هستند. آیا تمام آثاری که چاپ شده، به معنی واقعی رمان هستند یا داستان بلند؟ فرق یک رمان با داستان بلند در چیست؟ برای جواب به این پرسش سراغ معماری رفتم و گفتم فرق یک رمان با داستان بلند در معماری شگفتانگیز و خیرهکننده آن است. یک معمار هنرمند، بنایی میسازد که تا ابد چشم رهگذران را خیره میکند. اما یک بنٌا، ساختمانی میسازد که گرچه بزرگ هم است اما عمر مشخصی دارد و طرح و الگوی آن کلیشهای از دیگر ساختمانهاست. در صورتی که یک معمار هنرمند با فکر و اندیشه خود طرحی منسجم و یکپارچه و متفاوت میسازد که تکتک اجزای آن با دقت خاصی در جای خود قرار گرفتهاند.
با این مقدمه میروم سراغ رمان «اقلیم هشتم» نوشته محسن هجری و میگویم با خواندن آن، کامل متوجه میشویم که با یک رمان به معنای واقعی آن روبهرو هستیم. رمانی که بر محوریت گفتوگو ساخته شده است و نویسنده، اجزای آن را در جای خودش قرار داده و وقتی اثر را میخوانیم و تمام میکنیم متوجه میشویم چهقدر این ساختار درست و شکیل است.
داستان از همان آغاز با یک گفتوگو شروع میشود، گفتوگوی دو ماهیگیر روی دریا که خبر از حضور صلیبیان میدهند و خواننده را با محل وقوع داستان آشنا میکند. تقریبا در تمامی فصلها این گفتوگو همچنان ادامه دارد و اگر نگویم تمام فصل را به خودش اختصاص داده بخش اعظم آن بر این منوال است. گفتوگوها دو وجه دارد. وجه بیرونی و وجه درونی. یعنی گاهی شخصیتها هستند که از طریق گفتوگو حرفها و آرای خود را بیان میکنند و گاهی هم سفری به درون خود میکنند و این گفتوگو را با خودشان انجام میدهند. همین گفتوگوهاست که باعث میشود با اندیشه و افکار شخصیتی چون سهروردی به زبانی ساده و نوجوانپسند آشنا شویم. این خود هنری بزرگ است چرا که درک و فهم زبان سهروردی نیاز به دانش کافی در حوزه کار او دارد. هرچه هم داستان جلوتر میرود این گفتوگوها جالبتر و عمیقتر میشود. اوج این گفتوگوها هم صحنه دادگاهی است که برای محاکمه شهابالدین تشکیل شده.
اهمیت این گفتوگوها زمانی بیشتر میشود که دقت کنیم، اساس سخن شخص اشراق بر دو مفهوم نور و تاریکی است. البته تعریف او، لااقل در این رمان، با آنچه در اندیشه ایران باستان است تا اندازهای متفاوت است. تقسیمبندی جهان به دو مقوله نور و تاریکی به معنی این نیست که در یک طرف خیر است و در طرف دیگر شر. به معنی این نیست که مثلا ابن شداد، دشمن سرسخت شیخ اشراق شخصیتی صددرصد منفی و اهریمنی است و شیخ اشراق یا دوستانش در جبهه اهورایی قرار دارند. داستان میخواهد این را بگوید که آدمی به راحتی میتواند بلغزد و با یک اشتباه از طرفی به طرف دیگر برود.
همانطور که گفتم، گفتوگوها گاهی وجه بیرونی دارند؛ یعنی شخصیتها با هم صحبت میکنند و گاهی وجه درونی؛ یعنی با خودشان سخن میگویند. هنر بزرگ نویسنده در آن است که توانسته است با دقت خاصی حرکت از وجه بیرونی را به سمت وجه درونی ببرد. مثلا در فصلی که داستان در زندان میگذرد ابتدا گفتوگوی شهابالدین را با زندانبان داریم و بعدش گفتوگوی شهابالدین را در تنهایی خودش با خودش و سفری که به گذشته میکند.
مثال دیگر؛ فصل گفتوگوی ابنشداد با صلاحالدین است. بعد از رفتن ابنشداد، صلاحالدین در خلوت با خودش حرف میزند و اینجا متوجه میشویم که چگونه حرفهای ابنشداد بذر تردید در مورد سهرودی و پسرش-ظاهر- را در دل او کاشته است و البته باید توجه کرد که همه این گفتوگوها در ساختاری منسجم و یک دست با دقتی خاص کنار هم قرار گرفتهاند و همین باعث میشود که بگویم؛ اثر، معماری دارد. و چهقدر امروز نه تنها نوجوانان ما، که همگی نیاز به گفتوگوی جدی و عمیق با هم و با خودمان داریم.
در اینجا فرصت زیادی نیست که بیشتر از این ساختار و معماری اثر را کالبدشکافی کنیم، فقط اشاره به نکتهای خالی از لطف نیست؛ نوشتن زندگینامه بزرگان ادب و دانش این سرزمین از دیر باز وجود داشته و داستانهای زیادی برای کودکان و نوجوانان نوشته شده است، اما در بیشتر آنها فقط به شرح زندگی اکتفا شده و به اندیشه و آرای این متفکران کمتر توجه شده است. محسن هجری در این رمان، با زبانی ساده و نوجوانپسند خواننده خود را با آراء و افکار سهرودی آشنا میکند.