به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) کتاب «خوابهای خوش نوجوانی» به قلم محمدرضا سرشار به تازگی ازسوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. سرشار در این کتاب رویاهایی که برخی از نوجوانان در خواب دیدهاند و آنها را سالهای گذشته (1382-1383) به صورت مکتوب برای وی جهت شرکت در مسابقه «خوابهای خوش نوجوانی» مجله «سوره نوجوان» فرستادهاند، منتشر کرده است.
این کتاب شامل بیش از 60 خواب نوجوانان به روایت خودشان است و او در این روایتها فقط ویرایش رسمالخطی انجام داده و اگر غلط فاحشی وجود داشته اصلاح کرده است و اصل نگارش، نثر و زبان خوابها متعلق به خود نوجوانان است.
نویسنده درباره این کتاب در مقدمه نوشته است: «سالها بود در انتظار یافتن فرصت برای تنظیم و ناشری مناسب برای انتشار مجموعه نوشتهها در قالب یک کتاب بودم. هرچند بسیار دیر اما این مجال در سال 1391 دست داد و انتشارات سوره مهر چاپ و نشر این مجموعه در نوع خود بی نظیر را برعهده گرفت.
این کتاب از آنجا که دربردارنده تصویرهایی صادقانه از بخشی از خصوصیترین قسمتهای دنیای درونی نوجوانان است، میتواند منبع خوبی برای مطالعه پدران و مادران، مربیان و معلمان و دستاندرکاران علوم تربیتی و روانشناسی نوجوانان باشد.
نوجوانان با مطالعه این نوشتهها میتوانند با دنیاهای درونی همسن و سالان خود بیشتر آشنا شوند و به شباهتهای احتمالی خود با ایشان بیشتر پی ببرند. خواندن این کتاب میتواند فایده مهم دیگری هم برای نوجوانان داشته باشد؛ به این ترتیب که آنان نیز میتوانند با نوشتن و فرستادن رویاهای جالب خود با ذکر جزئیات و به شکل دقیق برای من، نویسندگان مجلدهای بعدی این کتاب باشند.
در یکی از این رویاها میخوانیم: «به آسانسور خانهای که تازه به آن اسبابکشی کرده بودیم سوار شدم و دکمه طبقه اول را زدم. نمیدانم چرا فقط کف آسانسور حرکت میکرد و به طرف بالا میرفت. من کم کم داشتم با سقف بالای سرم که ثابت بود له میشدم. تنها کاری کردم این بود که دکمه طبقه همکف را زدم. یکدفعه از توی خانهمان سر درآودم. اسباب و وسایلمان، گوشه و کنار خانه جمع شده بود و هیچکس نه توی خانهمان بود و نه توی آپارتمانمان. در همین حین چشمم به یک مارمولک خیلی دراز افتاد که بدنش سرخ سرخ بود. با سرعتی مثل نور به طرف آشپزخانه رفتم و حشرهکش را برداشتم ولی هرچه گشتم از مارمولک خبری نبود.یکدفعه صدایی شنیدم. به پشت سرم نگاه کردم. دیدم یکی روی سرامیکها دراز کشیده. جلوتر رفتم تا صورتش را ببینم. وقتی به صورتش نگاه کردم فهمیدم داییام است. ولی چشمهایش قرمز قرمز است.»
محمدرضا سرشار (رضا رهگذر) نویسنده و پژوهشگر و منتقد ادبی، متولد ۱۳۳۲ کازرون است. او که در رشته مهندسی صنایع از دانشگاه علم و صنعت فارغالتحصیل شده است، نخستين مجموعه داستانش را در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. از فعالیتهای او بعد از انقلاب میتوان به داستاننویسی، پژوهش و نقد در زمینه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسالان اشاره کرد. «هستم اگر میروم»، «نگاهي تازه به جنگ و صلح»، «قصههاي حيوانات» و «به دنبال پدر» آثار او را شامل میشود.
این نویسنده تابه حال 36 جایزه را در سطح کشور به خود اختصاص داده است. وی سردبیری بسیاری از نشریههای ادبی و هنری کودک و نوجوان را بر عهده داشته و غیر از سردبیری سه برنامه رادیویی، ۲۴ سال گوینده قصه ظهر جمعه بوده است. نشریه بینالمللی who is who، در سال ۱۳۷۳، نام وی را به عنوان یکی از مشاهیر فرهنگ ایران به ثبت رساند.
کتاب «خوابهای خوش نوجوانی» در قالب 96 صفحه با شمارگان دو هزار و 500 نسخه و قیمت 60 هزار ریال از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است.