به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «صلح؛جنگ دور شو» نوشته الیزابیتا با ترجمه آوا علیحسین از سوی انتشارات آرمان رشد منتشر شده است. مقدمه این کتاب به قلم سایه عظیمی نوشته شده و از سوی یاسمن بهرامی تصویرگری شده است. این اثر بهعنوان کتاب برجسته سال 1993 اروپا شناخته و در سال 1994 به زبان انگلیسی ترجمه شد.
داستان این کتاب، گفتوگوی کودکی خردسال به نام «بِن» است که در زمان جنگ بالکان بین او و پدر و مادرش صورت میگیرد. بِن از اینکه جنگ او را از هم بازیش «اِمیلی» جدا کرده ناراحت است و دلیلش را از آنها میپرسد. الیزا نویسنده این اثر به دلیل شروع جنگ از خانوادهاش جدا و به فرانسه برده شده بود.
ناشر در ابتدای این کتاب مینویسد: «انگار کسی به فکر بچهها نیست! ما آدم بزرگها میگیم همه عمرمون داریم تلاش میکنیم تا بچهها رو خوشحال کنیم و یه زندگی خوب براشون درست کنیم اما بعضی وقتها دیگه به بچهها هم فکر نمیکنیم. ما آدما یادمون میره وقتی بچه بودیم چقدر از جنگ و دعوا میترسیدیم، فکر نمیکنیم چقدر خشونت برای اونا وحشتناک و ترسآوره! ای کاش به جای جنگیدن یاد میگرفتیم با هم حرف بزنیم.»
در مقدمه این کتاب به قلم سایه عظیمی میخوانیم: «دنیایی که انسانها به عنوان اشرف مخلوقات ساختند جایی پر از ترس و نگرانی شده. وقتی بچهها پا به این دنیا میگذارند هیچ تصوری از دنیای ترسناکی که ما برای آنها ساختهایم، ندارند. آیا زمان آن نرسیده که بپرسیم چه اتفاقی افتاده که لطافت و عشق تبدیل به خشم و نفرت شده؟ دنیایی که اگر خشونت آدمها را از آن حذف میکردیم شاید در تعادل و آرامش به سر میبرد. متأسفانه ما دنیا را به جایی پر از دلهره و نگرانی تبدیل کردیم.
اینک زمان آن رسیده که که به خاطر بیاوریم با چه هدایایی به این جهان قدم گذاشتیم و هدف از بودنمان در این دنیا چیست؟ با آهنگ هستی هماهنگ شویم و عشق و صلح و آرامشی را که در زمان ورودمان به این جهان در وجودمان بود بارورش کنیم و به جای گلوله با رفتارمان امنیت و آرامش را به هم هدیه بدهیم تا کودکانمان در عشق و صلح زندگی کنند؟ هدفی که باید آرزوی همهی ما باشد و آن را فراموش کردیم و به آن عمل نمیکنیم. یادمان باشد رشد بچهها در دنیایی آرام، سلامتی روانی آنها را به دنبال دارد و تضمینی برای نهادینه شدن صلح در آینده است.»
داستان اینگونه آغاز میشود: «بِن و اِمیلی دوستان خوبی بودند. آنها هر روز در مزرعه پشت حیاط خانهشان با هم بازی میکردند. مزرعه با یک رودخانه به دو بخش تقسیم شده بود. گاهی اوقات بِن از رودخانه میگذشت و پیش اِمیلی میرفت و گاهی اوقات هم اِمیلی از رودخانه میگذشت و پیش بِن میآمد. بِن همیشه میگفت: «وقتی بزرگ بشم میخوام با اِمیلی ازدواج کنم.» اِمیلی هم میگفت: «وقتی بزرگ بشم میخوام با بِن ازدواج کنم.» اما یک روز عصر پدر بن روزنامه را خواند و گفت: «یه خبر بد! متاسفانه جنگ توی راهه!»
انتشارات آرمان رشد، کتاب «صلح(جنگ دور شو)» را با شمارگان هزار نسخه و قیمت 700 هزار ریال منتشر کرده است.