محمدرضا یوسفی نویسنده کودک و نوجوان در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره اقتباس سینمایی از آثار ادبی گفت: با نگاهی به تاریخ سینما میبینیم پیدایش سینما در آغاز مدیون اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی مانند اقتباسهایی است که از آثار ویلیام شکسپیر و رمانهای کلاسیک و غیرکلاسیکی مانند آثار داستایوفسکی، بالزاک و ... بوده است. این که چرا این اتفاقها میافتد به این دلیل است که به هرحال یک سوژه از فیلتر ذهن نویسنده عبور کرده و ساختار روایی ـ داستانی پیدا کرده است و این ساختار منبع مناسبی برای کارگردانان است و پیدا کردن اینچنین منبعی کار سادهای نیست.
این نویسنده ادامه داد: در عالم سینما دوگونه فیلم داریم؛ یک نوع فیلم اکشن است که در آن کنشها و واکنشها بسیار مهم هستند و مخاطب را نگه میدارند. گونه دوم فیلم دراماتیک است که وقتی سینماگری نمیخواهد متکی به کنشهای ساختگی باشد و میخواهد قصهای را تعریف کند و در معنای واقعی سینما حرکت کند به این فیلمها روی میآورد. این افراد معمولا از آثار ادبی اقتباس سینمایی انجام میدهند چون در ژانرهای ادبی معمولا این درام وجود دارد و نویسنده عملا در اثرش یک درام را تعریف کرده است.
نویسنده «شازده کرگدن» بیان کرد: هنگامی که کارگردان سینمایی به طرف ادبیات گرایش پیدا میکند بیشتر از منظر ساختار دراماتیک آن است و این خودش پیشدرآمد و پیشزمینهای برای کارگردان است که راحتتر فیلمنامهاش را بنویسد. البته با اینکه بسیاری از کارگردانان و تهیهکنندگان به سمت ادبیات داستانی آمدهاند ولی بسیار دیده میشود که برداشتهای خودشان را از آن داشتهاند. مانند هملت که تابهحال برداشتهای متفاوتی از آن شده و همچنین آثار داستایوفسکی و تولستوی که به صورت گستردهای نمود پیدا کرده و اقتباسهای زیادی از آنها صورت گرفته است.
فیلم «داشآکل» قویتر از کتاب آن است
به گفته نویسنده «شاهنامه برای کودکان» در سینمای ما هم همین موضوع مطرح است اما با شرایطی متفاوت. در عرصه سینمای ایران اساسا سینماگران با توجه به ارتباط تنگاتنگی که بین سینما و ادبیات وجود دارد، اغلب دریافتها و برداشتهایی که از آثار ادبی میشود به صورت سمبولیک، رئال، نئورئال و رمانتیک است. البته وقتی وارد حوزه کودک و نوجوان میشویم فانتزی هم تا حد زیادی به این دریافتها و برداشتها اضافه میشود چون در مکاتب ژانرهای ادبی عنصر درام خیلی مهم است و تهیهکنندگان سینمایی نیز در آغاز مجذوب همین طرح داستان و عنصر درام میشوند.
یوسفی تاثیر اقتباس سینمایی از آثار ادبی را بسیار بالا عنوان کرد و گفت: امروزه یکی از عوامل گسترش ادبیات ارتباط تنگاتنگش با سینماست. وقتی اثری تبدیل به فیلم میشود امکان تجلی در رسانه دیگر را به دست میآورد. از رسانه واژه به رسانه تصویر انتقال پیدا میکند و طبیعتا در رسانه تصویر مخاطب بیشتری پیدا میکند. مانند اقتباسهای مختلفی که از آثار ادبی انجام شده و آثار موفقی هم بودهاند مانند «داشآکل»، «اسرار گنج دره جنی» و «گاو» به گونهای که حتی بعضی از آنها مانند «داشآکل» قویتر از کتاب آن است.
«گاو» موفقترین اقتباس سینمایی در ایران است
یوسفی «گاو» را موفقترین فیلمی دانست که تابهحال در ایران براساس اقتباس سینمایی ساخته شده است و گفت: این فیلم بر اساس کتاب «عزاداران بیل» اثر غلامحسین ساعدی ساخته شد و بعدا به شکل گستردهای در بازخوانی مجدد و تجدید چاپ آن تاثیر گذاشت. البته فیلمهایی مانند «خاک» هم که برگرفته از اثر محمود دولتآبادی است نیز ساخته شدهاند که خود دولتآبادی نیز از آن راضی نبود. به نظر من هم رمان بسیار موفقتر از فیلم بود. چون که در آن برداشت، رمان راهی را رفته بود و فیلم یک راه دیگر و این مساله برمیگردد به گونه برداشت از یک اثر. در واقع مسعود کیمیایی از این اثر گرتهبرداری کرده بود و کار خودش را انجام داده بود و اثری مطابق سینمای کیمیایی که کاملا سیاه و سفید است و تاثیرپذیرفته از سینمای نئورئال ایتالیاست تولید شده است. او فیلم خودش را ساخته است.
وی با بیان اینکه اقتباس از آثار ادبی در ایران کیفیت خوبی ندارد، گفت: اگر تا به امروز در اقتباسهای سینمایی از آثار نویسندههای کلاسیک مانند صادق هدایت، صادق چوبک، محمود دولتآبادی، ابراهیم گلستان و غیره دقت کنیم، میبینیم ادبیات ما به سوی ادبیات مدرن پیش رفته است و چون ذاتا ادبیات مدرن خیلی جنبه داستانی ندارد برای سینماگران چندان جذاب نیست. ادبیات نسل سوم بعد از انقلاب فاقد ساختار دراماتیک است و کمتر داستانش به سمت یک طرح دارماتیک میرود و بیشتر ساخت و ساز درونکاوی دارد و بیشتر به درد کارگردانی میخورد که روانکاوی را بشناسد و با افرادی مانند فروید آشنا باشد. اما ما کارگردانی با این قدرت و آگاهی و تجربه نداریم البته تاحتی میتوان گفت داریوش مهرجویی با این سینما آشناست اما کلا کارگردانهای ما بیشتر در ساختن آثار رئال، نئورئال و رمانتیک موفق هستند. کارگردانان جدیدی هم که شروع به کار کردهاند در این حوزه تجربه کافی ندارند.
این منتقد ادبی، در ادامه یادآور شد: بهطورکلی چیزی که در ساختار ادبیات مدرن وجود دارد یک اثر خاص برای خواص است و فاقد آثار داستانی است که در آثار کلاسیک وجود دارد. عدم شناخت نسبت به آثار ادبیات مدرن و همچنین نداشتن درام و طرح داستان به معنای آنچه در گذشته وجود داشت، سبب میشود که کارگردانان کمتر به سراغ اقتباس سینمایی از آثار ادبیات مدرن گرایش پیدا کنند.
یوسفی افزود: به عنوان مثال میتوان گفت «بوف کور» و «ملکوت» رمانهایی هستند که سمت و سوی مدرن دارند و از اینها فیلم هم تولید شده است اما فیلمهای آنها پربیننده نبوده چون قصههای کلاسیک ندارند و مخاطبانی میخواهند که تمایل به شناخت ناخودآگاه انسان دارند و برای مخاطب عوام جذاب نیستند. «بوف کور» یک متن سورئال دارد و نیاز به کارگردان قدرتمندی دارد که بتواند آن را با تصویر نشان دهد و بتواند واژه را در یک اثر سورئال به تصویر تبدیل کند.
«شازده احتجاب» داستانیتر از بوف کوری است که داستان ندارد
نویسنده «هفت دختران آرزو» ادامه داد: همچنین «شازده احتجاب» نیز روایتی سورئال دارد که کارگردان آن را به یک داستان رئال تبدیل کرده است و داستان بههم ریخته شازده احتجاب را به یک داستان کلاسیک تبدیل کرده است و دیگر آن فلاشبکهای پیدر پی و سیالیت داستان در فیلم دیده نمیشود و کارگردان با یک اثر سورئال برخوردی رئالیستی کرده است. براین اساس میتوان گفت «شازده احتجاب» داستانیتر از بوف کوری است که داستان ندارد. این که کارگردان بخواهد مفهوم رمان را بگیرد و تصاویر معادل پیدا کند کار سختی است و از عهده هرکسی برنمیآید و به همین دلیل در شازده احتجاب میبینیم که داستان تبدیل به یک قصه کلاسیک میشود.
به گفته یوسفی، ما ظرفیت زیادی در ادبیات تالیفی کشورمان داریم تا مورد اقتباس سینمایی قرار بگیرند ولی تعداد کارگردانهایی که با این حوزه آشنا باشند، بسیار اندک است.
توان و قدرت ساخت فیلمهای سورئال در ایران وجود ندارد
این پژوهشگر ادبی در ادامه به اقتباس سینمایی از آثار ادبی در حوزه کودک و نوجوان پرداخت و گفت: با اینکه در این حوزه کارگردانهای زیادی کار کردهاند اما بیشتر به سمت آثار رئال رفتهاند چون تولید آثار سمبولیک، سورئال و فانتزی بسیار سخت است و نیاز به سرمایهگذاری سنگین دارد و چون این مساله در سینمای ما وجود ندارد و سرمایهگذاریهای سنگین انجام نمیشود اغلب کارگردانان به سراغ حوزه رئال میآیند. با نگاهی به فیلمهایی مانند «مسافر»، «کیسه برنج»، «تفنگهای چوبی» و «قصه مجید» میبینیم که همگی در حوزه رئالند. وقتی کارگردانی میخواهد با کاری سورئال برخورد کند مانند اتفاقی که برای «یک وجب آسمان» من افتاد، کارگردان نمیتواند این اثر را خوب در بیاورد و کلا کار دیگری میشود زیرا در ایران توان و امکانات ساختن این چنین فیلمهایی وجود ندارد.
یوسفی درباره رعایت حق مولف در سینمای ایران نیز توضیح داد: متاسفانه این مساله در سینمای ما خیلی لحاظ نمیشود. البته بعضیها رعایت میکنند و برمیگردد به شرف هنری کارگردان. به عنوان مثال مدتی پیش داشتیم به همراه یکی از کارگردانان فیلم نامه «قصه کوچ» را مینوشتیم که متوجه شدیم شخص دیگری بدون اطلاع ما دارد این کار را انجام میدهد. باید مشکل کپی رایت در سطح جهان پذیرفته شود آن زمان موظف میشویم در داخل کشور نیز حقوق مولف را رعایت کنیم.