خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_علی محمدپور: خبر جایگزینی کتاب و داستان با پیکهای نوروزی در مدارس ابتدایی برای ما ناشران کتاب کودک شنیدی و مسرت بخش بود. ولی به نظر میرسد این طرح کارشناسی نشده و زیر ساخت لازم را ندارد.
درباره پیکهای نوروزی که سالهاست بخش جدایی ناپذیر ایام عید دانشآموزان ایرانی بوده باید به چند نکته توجه کرد.
1- پیکها برای بخشی از بدنه آموزشوپرورش سودبخش بود. چون هزینه تولید هر پیک دویست تا پانصد تومان بیشتر نبوده و آن را در تیراژ بالا به دانش آموزان میفروختند و حتی در ابتدای سال پولش را میگرفتند. (با قیمت هزار و پانصد تا دو هزار تومان و حتی بیشتر) پس پیکها برای آموزشوپرورش مناطق و مراکز بازدهی مالی داشت. برای همین الان دارند مقاومت میکنند. حتی خیلی از آموزشوپرورش نامه زدهاند که ما از قبل پیکها را تولید کردهایم و نمیتوانیم که خمیر کنیم.
2- برای پیکها شبکه توزیع در این سالها شکل گرفته بود که با هزینه پایینی پیکها در تمام کشور توزیع میشد. این شبکه توزیع درباره کتاب کودک وجود ندارد تا جایی که بیش از 60 درصد کل کشور به هیچ عنوان دسترسی به کتاب کودک ندارند.
3- عادت اجتماعی این طور شده بود که این پیکها لازم هستند. خانوادهها پیک را بخشی از درس بچههایشان میدانستند و این عادت ذهنی در جامعه در چند نسل ایجاد شده که پیکها باید باشند. پس بدون از بین بردن این عادت ذهنی نمیشود به راحتی برای پیکها که جنبه آموزشی داشتند جایگزینی تعریف کرد.
از آنجایی که جایگزینی پیکها قرار است خلاصهنویسی کتابهای داستان و نوشتن خود داستان باشد باز هم به چند نکته باید توجه کرد.
1- بیشتر مناطق کشور دسترسی به کتاب وجود ندارد. عدم دسترسی به کتاب کودک و عدم وجود فروشگاههای کتاب و کتابخانههایی که کتاب کودک داشته باشند این طرح را مجبور میکند که بچهها به سمت داستان نوشتن تشویق شوند. چیزی شبیه انشانویسی که مدتهاست در مدارس منسوخ شده است.
2- پیکها جنبه آموزشی داشت و مردم برای آموزش همیشه پول خرج کردهاند اما داستان جنبهی خلاقیتی دارد. مردم از نظر ذهنی نگاه مثبتی به داستان و کتاب کودک ندارند. برای همین است که گردش مالی کتاب کودک در ایران عدد بسیار کمی است. برای همین بیشتر خانوادهها هرگز پولی برای کتاب کودک خرج نمیکنند با اینکه دغدغهی مالی هم ندارند. پس باید ارزش کتاب و داستان غیر درسی در ذهن خانوادهها با فرهنگسازی شکل بگیرد. این مقاومت ذهنی بدون همکاری صداوسیما و همراهی گسترده مسئولان مدارس ممکن نیست.
3- چنانچه طبق معمول شبیه پیکها، درباره کتاب داستان هم به سمت توصیهای شدن آن برویم باز خطای بزرگتری را مرتکب شدهایم. مدارس و آموزشوپرورش یاد خواهند گرفت به جای پیک، داستان چاپ کند. در این موضوع رانتها و روابط پیچیده دیگری شکل خواهد گرفت. بخصوص که آموزشوپرورش همیشه برای ورود کتابها به مدارس ملاکهای اختصاصی خود را تدوین کرده و به مجوزهایی که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد صادر میشود قناعت نکرده است.
شخصاً با شناختی که از فضای موجود آموزشی کشور دارم، فکر میکنم طرح داستان به جای پیک شکست خواهد خورد. چرا که در طول این چند دهه عادت ذهنی در خانوادهها شکل گرفته و پیکها هم با همه ضعف و ناکارآمدی شان ساختار داشتهاند. پیکها ساختار محتوایی و ساختار سنجش و چهارچوب داشته در حالی که داستان چهارچوبی ندارد و اتفاقاً ضد چهارچوب است.
نظام آموزشوپرورش به شدن چهارچوب گرا است. و همیشه در برابر هر موضوعی که چهار چوب نداشته است مقاومت نشان داده و اجازه ورود به مدارس را نداده است. برای همین سالهای سال آموزشوپرورش در برابر ورود کتاب غیر درسی به مدارس مقاومت نشان داده است. و حتی بعدها برای ورود کتاب شروع به طراحی چهارچوبهای محتوایی اختصاصی کرده و نسبت به کتابهای مورد نظر خودش تأییدیه صادر کرده است.
راه حل درست برای ورود کتاب و داستان به مدارس، ورود چهارچوب دار آن به مدارس است. برای مثال در طول سال بچهها 10 تا کتاب یا داستان را بخوانند و این خوانش داستان بخشی از فرایند آموزشی و تحصیلی آنها شود. لازم نیست کتابهای خاصی انتخاب شود. خود نفس خوانش کتاب و خلاصهنویسیاش بخشی از چهارچوب آموزش میتواند بشود. و اینکه این خوانش کتاب با موضوعات درسی و آموزشی میتواند همسو باشد.
مثلاً اگر درسی درباره محیط زیست هست بچهها یک داستان محیط زیستی را بخوانند و خلاصه بنویسند و ارائه کنند و حتی برای دوستانشان در جمع بخوانند. یا اگر درسی درباره فضا هست، دانش آموزان یک داستان علمی تخیلی را بخوانند و خلاصه بنویسند یا هم اینکه داستانی از خودشان بنویسند.
یعنی کتاب غیر درسی مکمل کتابهای درسی شود و بتواند آموزش را تقویت کند و از طرف دیگر خلاقیت را وارد حوزه یادگیری نماید و آموختن را لذت بخش نماید. در واقع بخش خلاقانهی آموزش را تقویت کند. نه اینکه چون بار آموزشی در مدارس سنگین است بار خلاقیت و فان و سرگرمی را هم وارد مدارس در قالب جایگزینی کتاب با پیکها نمایند.
اینکه پیکها کارکرد خودشان را از دست دادهاند دلیل کافی برای جایگزینی داستان و کتاب با آنها نیست بلکه روش علمیاش استفاده از تمام ظرفیتهای داستان و کتاب غیر درسی برای آموزش بهتر و افزایش خلاقیت در دانشآموزان کشور است.
این روشی است که در بسیاری از کشورهای پیشرفته انجام دادهاند و حتی از تمام ظرفیتهای اطلاعاتی و اینترنتی هم برای دسترسی بیشتر خانوادهها به کتاب غیر درسی استفاده کردهاند. بخصوص برای کودکانی که دسترسی به کتابفروشی و کتابخانه ندارند شبکههای کتابخانه مجازی با هزاران کتاب ایجاد کردهاند که خانوادهها و دانش آموزان به کتابهای مورد نیازشان دسترسی پیدا میکنند. و جالبتر اینکه این دسترسی به کمک و مجوز معلم و مدارس اتفاق میافتد.
در واقع خانوادههایی که دسترسی به خرید کتاب کودک دارند آن را میخرند و باعث تقویت نشر کودک مشور میشوند و آنها هم که دسترسی ندارند به کمک شبکههای مجازی به کتابهای مورد نیازشان دسترسی پیدا میکنند.
بدون شک چنانچه چنین طرحی در ایران هم بخواهد اتفاق بیفتد ناشران کودک کشور همکاری لازم را برای دسترسی کودکان کشور به کتاب خواهند داشت.