خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)_محبوبه نجف خانی: مطالعه کتاب «و باز هم سفر» نوشته ناصر یوسفی که از سوی نشر افق منتشر شده است را در ایام نوروز به نوجوانان پیشنهاد میکنم. در این کتاب، سه نوجوان دختر و پسر به نامهای شوکا، سام و پونه، بنا بر رسمی قدیمی، در سن چهارده سالگی سفر بزرگ زندگیشان را آغاز میکنند. این بخشی از قانون بزرگ شدن است. مردم شهر کودکانشان را طوری تربیت میکنند تا برای این سفر بزرگ آماده شوند. آنها اعتقاد دارند که تنها سفر میتواند باعث بلوغ و رشد بچهها شود و تجربههای بزرگی را در اختیارشان بگذارد. گاهی سفر نوجوانها ماهها و حتی سالها طول میکشد. بعضی از آنها پس از چند سال به خانه برمیگردند و بعضیها هیچ وقت برنمیگردند. با این حال، بسیاری از نوجوانهای شهر سالها با شوق چشم انتظار رسیدن چنین روزی هستند. سفر برایشان درست مانند بالغ شدن، ازدواج کردن، صاحب شغل و خانه شدن، بخشی از رویا و آرزوهایشان است.
شوکا یکی از این نوجوانهای علاقهمند به سفر است. اما سام، قهرمان دیگر داستان، از این سفر اجباری و این رسم قدیمی، ناراحت و عصبانی است. پونه هم علاقه چندانی به سفر ندارد. اما چون همه اعضای خانوادهاش به این سفر رفته و با تجربههای متفاوتی برگشتهاند، و همچنین به پیروی از رسم مردمان شهرش، به این سفر تن در میدهد.
داستان از جایی شروع میشود که این سه نوجوان از شهرشان به راه افتاده و به یک سه راهی رسیدهاند و باید هر کدام مسیری را انتخاب کند. هر فصل داستان، به ترتیب ماجرای یکی از این سه نوجوان را شرح میدهد.
شوکا اولین مسافری است که مخاطب با او همراه میشود. او در شروع سفر بر اثر حادثهای توی درهای عمیق سقوط میکند و به شدت زخمی میشود و حافظهاش را از دست میدهد. به هوش که میآید و به راه میافتد. به شهری عجیب میرسد. شهری که خانههایی شبیه به هم دارد و مردمی که لباسهای یکجور پوشیدهاند. با کمک پلیس و شهردار در بیمارستان بستری میشود. چند روز بعد، شهردار او را به خانه خود میبرد تا با همسر و فرزندانش زندگی کند. شوکا متوجه رفتار غیرعادی مردم میشود. مردمی که رفتاری یکسان دارند و کارهایشان شبیه به هم است. از تغییر وحشت دارند و به شدت در مقابل آن مقاومت میکنند. شوکا مدتی در آن شهر میماند و متوجه چیزهای عجیبتری میشود. و اما سام. او که همچنان با دلخوری به سفرش ادامه میدهد، در راه با نوجوانی از قبیله کولیها آشنا میشود و به کاروان کولی ها میپیوندد. مدتی با آنها زندگی میکند و به مرور با آداب و رسوم آنها آشنا میشود و ماجراهای زیادی را از سر میگذراند.
پونه هم در ادامه مسیرش به باغ بزرگی میرسد. با پیرمردی آشنا میشود که صاحب باغ است. آرامش روحی پیرمرد و سکوت و آرامش و زیبایی باغ باعث میشود تا پونه احساس آرامش کند و دلتنگی برای خانواده و شهرش را مدتی فراموش کند. او به دعوت پیرمرد، تصمیم میگیرد مدتی کوتاه در باغ بماند، اما ماجراهایی پیش میآید که اقامتش را در باغ طولانی میکند.
نوع روایت داستان به گونهای است که در دو فصل ابتدای کتاب که شخصیتها و ماجراهایشان هنوز به درستی در ذهن مخاطب شکل نگرفته، خواننده کمی گیج میشود و گاهی مجبور میشود برای دنبال کردن ماجرا، به صفحههای قبلتر باز گردد. اما به مرور که با فضاها و شخصیتها آشناتر میشود، راحتتر میتواند ماجراها را دنبال کند.
کتاب پر است از جملات تفکربرانگیر که از زبان شخصیتها و یا راوی روایت میشود و ذهن خواننده را به چالش میکشد. اما طولانی بودن و ضرباهنگ و تعلیق کُند داستان موجب کسل کشدن مخاطب میشود.