به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) دیدار نوروزی اعضای شورای کتاب کودک، با حضور نوشآفرین انصاری، فرهاد حسنزاده و دیگر اعضای این شورا، عصر یکشنبه (19 فروردینماه) در محل کتابخانه این نهاد مدنی برگزار شد.
نوشآفرین انصاری در این مراسم به برخی رویدادهای سال 1396 اشاره کرد و گفت: موضوعات خوشحالکننده در سال 96 بسیار زیاد بود که از جمله آنها میتوانم به انتشار جلد 17 فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، اضافه شدن به آثار توران میرهادی، شناختهشدن فرهاد حسنزاده به عنوان یکی از 5 نویسنده برتر کودک و نوجوان در جهان و گسترش کار بامداد کتابخوانهها اشاره کنم.
معرفی دو نماینده از ایران به جایزه اندرسن
دبیر شورای کتاب کودک، در ادامه به فعالیتهایی که توانسته در ایام نوروز انجام دهد پرداخت و گفت: دوسال پیش مصاحبه بلندی با مریم احمدی در مادران امروز داشتم و قرار شد این مطلب را برای ویرایش دوم بخوانم و تحویل دهم. دومین مسئله، هماهنگی برای برپا کردن جلسه اعضای شورای کتاب کودک در دماوند است که 20 اردیبهشتماه انجام میشود. همچنین از کارهای مهمی که قصد داریم در سال 97 به ثمر برسانیم بحث جستوجوهای الکترونیک است. دایرةالمعارف بریتانیکا که یکی از معتبرترین دایرةالمعارفهای جهان است از سال 2012 بهصورت کاغذی چاپ نمیشود و برای دسترسی به آن باید وارد فضای مجازی شد. من در طول این مدت تلاش کردم مجوزی بگیرم برای ورود به سایت بریتانیکا تا محققان به روز بتوانند از اطلاعات آن استفاده کنند.
وی در ادامه به جایزه هانس کریستین اندرسن اشاره کرد و گفت: ما سالهای پیش تلاش کردیم که از ایران نمایندهای برای شرکت در این جایزه معرفی کنیم و ایران را به سوی صحنههای بینالمللی هدایت کنیم و نویسندگان ما بتوانند روی بالهای شورا پرواز کنند اما به این نتیجه رسیدیم که امکان مالی لازم برای معرفی دو نفر شامل یک نویسنده و یک تصویرگر به صورت سالانه به جایزه اندرسن نداریم پس تصمیم گرفتیم در هر سال یک نفر را به این جایزه معرفی کنیم. الان به این نتیجه رسیدهایم و تلاش میکنیم که بتوانیم هر سال یک نویسنده و یک تصویرگر را به این جایزه معرفی کنیم.
حضور در جایزه ملی اندرسن افتخار بزرگی برای هر کشور است
فرزانه آقاپور از مسئولان تهیه پرونده جایزه هانس کریستن اندرسن فرهاد حسنزاده در ادامه این مراسم به ارائه توضیحاتی درباره حضور حسنزاده در این جایزه اشاره کرد و گفت: حضور در جایزه اندرسن افتخار بزرگی برای یک کشور است و میتواند سبب رشد و بالندگی ادبیات آن کشور شود. بر این اساس تابهحال توانستهایم نمایندگانی از ایران از جمله فرشید مثقالی، هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی، محمدعلی بنیاسدی، پژمان رحیمیزاده و فرهاد حسنزاده را به این جایزه معرفی کنیم.
وی کیفیت بالای آثار، در نظر گرفتن مخاطب کودک و نوجوان، خلاقیت و نوآوری، استمرار داشتن در کار نویسندگی و تاثیر و ماندگاری آثار در فرهنگ یک کشور را از اموری برشمرد که در معیارهای جایزه اندرسن مورد توجه قرار گرفته میشود.
آقاپور در ادامه به فرایند انتخاب شدن حسنزاده اشاره کرد و گفت: در ابتدا چندین نویسنده مورد نظر بودند که از بین آنها سهنفر انتخاب و آثار و فعالیتهایشان مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت به فرهاد حسنزاده رسیدیم. پس از انتخاب حسنزاده، شروع به تهیه و تنظیم پرونده اندرسن کردیم که در این زمینه افرادی مانند شهرام اقبالزاده، شکوه حاجنصرالله، سحر ترهنده، رویا مکتبی، حسین شیخرضایی، یوسفی، محمدخانی تلاش کردند و بخشهای مختلفی شامل تنظیم زندگینامه جامع و کامل، دلیل انتخاب حسنزاده، لیست کامل جوایز و افتخارات، فهرست نقدها و مصاحبههای منتشر شده، معرفی کوتاه از 5 اثر برگزیده وی، لیست کامل آثار، ترجمه پرونده به زبان انگلیسی، لیست کامل کتابهای ترجمه شده به زبان دیگر و ترجمه برخی از آثار از جمله مواردی بود که در پرونده اندرسن فرهاد حسنزاده انجام شد.
وی در ادامه کتابهای «زیبا صدایم کن»، «هستی»، «کنار دریاچه: نیمکت هفتم»، «این وبلاگ واگذار میشود»، مجموعه سهجلدی «کوتی کوتی»، «عقربهای کشتی بمبک»، «مهمان مهتاب» و «بشو و نشو» را هشت کتابی عنوان کرد که از فرهاد حسنزاده برای ارائه در بخش آثار ترجمه شده است.
آقاپور در ادامه به شایستگیهای فرهاد حسنزاده و دلیل انتخاب شدن او از بین نویسندگان ایرانی اشاره کرد و گفت: هر وقت انتخابی از سوی نهادی صورت میگیرد حرفهای زیادی بیان میشود که چرا این شخص انتخاب شده است. درباره انتخاب فرهاد حسنزاده دلایل زیادی وجود داشت. از جمله دلایل این بود که وی سالهای سال سهم انکارناپذیری در فضای فرهنگی و ادبی ادبیات کودک داشته است و در طول بیش از 25 سال فعالیتش حدود 80 کتاب در کارنامهاش دارد. همچنین ترجمه آثار او به زبانهای دیگر، ساختن فیلم سینمایی از برخی آثارش، داشتن نگاه حرفهای به نویسندگی، حضور در فعالیتهای مدنی، فعالیتهای مستمر در ترویج کتابخوانی، حضور در بین مخاطبان کودک و نوجوان و کانون اصلاح و تربیت و دریافت بیش از 30 جایزه ملی و لوح افتخار و نشان درجه یک هنری از جمله مواردی است که میتوان به آنها اشاره کرد.
وی افزود: از سویی بازخورد کارهای او در جامعه مخاطبان و جامعه علمی کشور و پایاننامههای متعددی که براساس آثار حسنزاده نوشته شده است و آرشیو گسترده از سخنرانیها در مطبوعات و همچنین نامزدی دو دوره در جایزه آسترید لیندگرن بخش دیگری از شایستگیهای فرهاد حسنزاده بود. از سویی او ازجمله نویسندگانی است که در همه گروههای سنی از خردسال تا بزرگسال کار منتشر کرده و در همه حوزهها از جمله رمان، شعر، داستان کوتاه، داستان تصویری و ... فعالیت داشته است. علاوه بر این در حوزههای دیگری مانند عکاسی و تئاتر هم حضور داشته است. زبان شیوا، پرداختن به ادبیات مقاومت، پرداختن به تکنیکهای طنز، حضور منظم در فضای مجازی، داشتن آرشیو کامل از جایزهها و عکسها و همچنین وجود تنوع بسیار در آثار و تکرارینبودن آنها از مواردی بود که میتوانست در صحنه بینالمللی حرفی برای گفتن داشته باشد.
وقتی جایزه ادبی تبدیل به رقابت ورزشی میشود
در ادامه این مراسم فرهاد حسنزاده در قالب یادداشتی به ارائه گزارشی از سفرش به بلونیا و شرکت در نمایشگاه کتاب کودک بلونیا و جایزه هانس کریستن اندرسن پرداخت و گفت: «بعد از سفر به بلونیا، زمانی که به ایران برگشتم فرصتی پیدا کردم تا خبرهای مربوط به جایزههای اندرسن و لیندگرن را مرور کنم، خبرها و البته پیامها را.
یکی از خبرهای خبرگزاریها این بود: فرهاد حسنزاده از گرفتن جایزه اندرسن ناکام ماند!
یکی از پیامها این بود: از ارزشهای حسنزاده چیزی کم نخواهد شد زیرا او چنین است و چنان است و در قلب بچهها جای دارد.
یکی دیگر: فرهاد جان ناراحت نباش، رقبای تو قدر بودند.
عدهای هم میگفتند: تا زمانی که ترامپ و اروپاییها و امثالهم در راس هستند به ایرانیها جایزه نمیدهند.
برخی معتقد بودند: در این جایزهها زد و بند بین داورها و سرمایهدارها حاکم است و معلوم است که به ما جهان سومیها چیزی نمیرسد.
علامت تعجبی به بزرگی دوتا شاخ روی سرم سبز شد. با خودم فکر میکردم آیا از نگرفتن جایزه ناراحت شدم؟ باید ناراحت میشدم؟ آیا ناکام ماندم؟ شکست خوردم؟ باید تلاش بیشتری میکردم؟ باید کتابهای بهتر یا بیشتری با قطر زیاد مینوشتم؟ باید بیشتر به میان بچههای میرفتم؟ باید غذای بهتری میخوردم یا دوپینگ میکردم؟ باید هر روز نرمش میکردم و روی وزنه میرفتم تا ببینم چقدر از رقبایم جلوتر یا عقبتر هستم؟ باید نیممتر بیشتر میدویدم تا به خط پایان میرسیم؟ باید زیر خم حریفها میرفتم و بلد نبودم پشت آنها را به خاک برسانم؟ باید آن خانم ژاپنی هشتاد و سه ساله را با یک ضربهی جانانه ناکاوت میکردم کف و رینگ میانداختم؟
من امسال آنجا بودم. بلونیا، یعنی جایی که قلب تپینده کتاب کودک میتپد و آدمهای مختلفی با فرهنگها و زبانهای مختلفی دور هم جمع میشوند تا تجربههایشان را در اختیار دیگران بگذارند. از روزی که اولین کتابم را نوشتم تا امروز دلم میخواست بروم بلونیا. هم از اسمش خوشم میآمد هم از فضایش و تصاویر زیبایی که از آن دیده بودم. و امسال اولین سالی بود که رفتم و برحسب اتفاق قرار بود آنجا نام برگزیدگان ادبیات کودک اعلام شود. همسرم هم بود. من در چند قدمی تریبون ایستاده بودم. احساس عجیبی داشتم که توصیفش دشوار است. نه کشتیگیر بودم و نه بوکسور، نه دونده. نویسنده بودم. ربع قرن است که نویسندهام. نویسندهای که خودش را وقف ادبیات و بچهها کرده. اعتراف میکنم که در افق نگاهم این بود که روزی نام ایران از آن سکو اعلام شود اما با صراحت میگویم که هرگز برای جایزه ننوشتم. بنابراین دست به سینه ایستادم و گوش سپردم به پایان داستان اندرسن. به نتیجه این داوری و اعلام اسامی.
خب وقتی در جایی هستی که از کشورهای مختلف آمدهاند و شور ناسیونالیستی از درودیوار میبارد تو هم شور پیدا میکنی. تو هم تمام ربع قرن نویسندگیات میشود احساس و جسمیت پیدا میکند و میشود قطرههای خون و در رگهایت میتپد. میشود بغض، میشود بهانهای برای اشک شوق، میشود احساس پدری نگران که میداند خیلیها منتظرند در ابتدای سال خبری خوش بشنود و نکبت خبرهای بد سال پیش را بشویند.
اما نمیشود. اسم تو محالتر از آن است که آن خانم که رئیس هیات داوران است بتواند از پشت میکروفون اعلام کند. وقتی اسم نویسنده ژاپنی اعلام میشود برایش کف میزنم و خوشحال میشوم که پاداش زحمتهایش را گرفته.
احساس شکست نمیکنم. احساس سرخوردگی نمیکنم. برعکس احساس بالندگی میکنم. من کار خودم را کردهام. در سکوت و تاریکی شبهای قصههایی برای روشنایی نوشتهام، بچهها را خنداندهام، گریاندهام. به آنها امید دادهام، تلنگر زدهام، راه را نشانشان دادهام. خوبی و بدی و زشتی و زیبایی و همه و همه بیخستگی کار کردهام و برای هر کتاب بخشی از وجودم را بخشیدهام. راستش... من به نگرفتن جایزه عادت دارم. به ناداوریهایی که در ایران شاهدش بودم و همیشه در برابر سکوت کردم. و همیشه به جان آنها که سعی کردهاند مرا نبینند دعا کردهام. اما در جایزه اندرسن رد پای هیچ ناخالصی نمیبینم. شاید کودکانه میاندیشم ولی به آن اعتقاد راسخ دارم. به قول دوستی همینقدر که جزو لیست نهایی هستی... همین قدر که در این دوره حتی یک داور ایرانی نبود که از کارهایت دفاع کند... باید خوشحال باشی.
نمیدانم خوشحال باشم یا نه. داستاننویسی امری است فردی و کاملا شخصی. من کار خودم را کردهام و بار خودم را بردهام. نمیخواهم بگویم در چه شرایط دشواری نوشتهام و زندگی کردهام و هرچه بوده انتخاب خودم بوده. اما حضور در عرصههای جهانی و درخشیدن در این عرصهها کار سادهای نیست. پیچیده هم نیست. احساس مسئولیت ملی میخواهد. حمایت کسانی را میطلبد که وظیفهشان نمایش چهره مقبول و حقیقی از این است.
اگر بخواهم به جای آرمانگرایی آرمانگرا باشم میتوانم بگویم نویسنده پنجاه درصد از کار است و پنجاه درصد بقیه برمیگردد به شرایط فرهنگی اجتماعی و سیاسی ما. از من که گذشت ولی اگر خواستید از این پس نویسندهای را نامزد کنید. از چند سال قبل به فکر ترجمه کتابهایش باشید. برایش ستادی متشکل از افراد از شورای کتاب کودک، انجمن نویسندگان کودک، کانون پرورش فکری، وزارت ارشاد، و هر نهادی که بابت فعالیت فرهنگی بودجه کلان میگیرد تشکیل بدهید و روی آثارش کار کنید. روی رزومه و پروندهاش وقت بسیار بگذارید و نکتهای را ناگفته نگذارید. نویسندگی کار فردی است ولی اگر او را به میدانهای جهانی میفرستید و میخواهید از او قهرمان ملی بسازید تمام قد پشتش بایستید و نگذارید خودش دنبال بودجه و ترجمه و حامی باشد وگرنه همین هنر نوشتن را هم از بر باد خواهد داد. خوب است یادی کنم از بانوی مهر و عشق توران میرهادی که در آموزههایش پیرامون رقابت و مسابقه اعتقاد عمیقی به اصل برنده برنده داشت. به این که در رقابتها همه برندهاند و بازنده وجود ندارد.»
کتاب کودک، جهانی در دل یک ذره
همچنین در این مراسم پیام روز جهانی کتاب کودک که از سوی اینس زاندره، شاعر و نویسنده لتونیایی نوشته شده بود با ترجمه نسرین وکیلی قرائت شد و پوستر امسال اثر گوندگا موزیکانته، تصویرگر اهل کشور لتونی به نمایش درآمد.
در متن این پیام آمده است:
«همانگونه که برادههای آهن در میدان مغناطیسی، شکلی منظم به خود میگیرند و دانههای برف، آب را به بلورهای دارای نظم تبدیل میکنند، انسان نیز خواهان نظم و ریتم است.
در داستانهای پریان یا شعرها، آنچه به کودکان لذت میدهد، تکرارها، ترجیع بندها و بن مایههای جهانی هستند، زیرا هر بار به شکلی نو مطرح میشوند و به متن نظم میدهند. جهان به نظم زیبایی دست مییابد. هنوز به یاد دارم که در دوران کودکی، عدالت و انصاف و برابری چقدر برایم اهمیت داشتند. من به همان اندازه به دست چپ خودم سهم میدادم که به دست راستم. وقتی روی میز ضرب میگرفتم، ضربههای هر انگشتم را میشمردم تا سهم یک انگشت از دیگری بیش تر نشود. هنگام تشویق کردن، دست راستم را به دست چپ میزدم، اما بعدها به این فکر افتادم که باید دست چپم را نیز به همان اندازه به دست راستم بزنم. این شوق غریزی برای برابری، شاید خنده دار به نظر برسد، اما نیاز جهان را به پرهیز از عدم تعادل نشان میدهد.
من احساس میکردم که برای ایجاد تعادل وبرابری، مسئولیتی به عهده دارم. گرایش کودکان به شعر و داستان، در نیاز آنها به سامان بخشیدن به جهان آشفته ریشه دارد. همه چیز از نابسامانی به سامان میرسد. شعرهای کودکانه، ترانههای محلی، بازیها، افسانهها و شعرها، همه این اشکال منظم و سازمان یافته هستی، به کودکان کمک میکنند تا به حضور خود در این جهان آشفته ثبات بخشند. کودکان، به شکل غریزی آگاهاند که ایجاد نظم در جهان امکان پذیر است و هر کس در آن، جایگاه یگانه خود را دارد. همه چیز در راستای این هدف پیش میرود: ساختار ریتمیک متن، ردیف واژگان، طراحی صفحه و تأثیرگذاری کتاب به عنوان یک مجموعه خوشساخت.
اینجا، بزرگ، خود را در کوچک آشکار میکند و ما از این الگو در ساخت کتاب کودکان پیروی میکنیم، حتی اگر به خدا و برخالها (جزئی از یک ساختار که همانند کل آن ساختار است. خردههای یک سنگ که هر کدام ویژگیهای ساختار آن سنگ سنگ بزرگ را در خود دارند) فکر نکنیم. کتاب کودک، نیرویی شگفت انگیز است که شوق بزرگ یک انسان کوچک و توانایی او را در رسیدن به آن شوق بزرگ به نمایش میگذارد و این، جسارت زندگی کردن را در او نیرو می بخشد.
در یک کتاب، کوچک، همیشه بزرگ است. برای رسیدن به دنیای بزرگ، نیازی به بزرگشدن نیست. کتاب، رازی است که در آن، همه غیرممکنها یا دسترس ناپذیرها، یافت میشوند. آنچه خوانندهای در یک گروه سنی خاص نمیتواند درک کند، در پس زمینه ذهن او باقی میماند و بعدها، اگر نه به تمامی، دستکم بخشی از آن برایش فهمیدنی خواهد شد. یک کتاب تصویری میتواند حتی برای بزرگسالان، گنجینهای از آگاهی و فرهنگ باشد، همان گونه که خواننده جوان، کتابی را که ویژه بزرگسالان است، میخواند و داستان خود را در آن مییابد و بخشی از زندگی خویش را در آن میبیند. بستر فرهنگی، ذهنیت آدمها را شکل میدهد، چه آنگاه که چشم به راه تأثیرهای آن در آینده هستند و چه هنگامی که خود به تجربه کردن میپردازند.
کتاب کودک، گواه بزرگداشت یک چیز کوچک است. کتاب کودک، نشانهی آشکار آن است که یک چیز کوچک تا چه اندازه میتواند بزرگی و عظمت در خود داشته باشد. کتاب کودک، به جهانی که هر باره از نو خلق میشود، معنا میبخشد، به جهانی که در عین شادابی و بازیگوشی کودکانهاش، جدی است. همه چیز حتی ادبیات کودک، بدون این جدی بودن، معنای خود را از دست میدهد.
کوتاه سخن: کتاب به انسان این آگاهی را میبخشد که سامان بخشیدن به جهان، شدنی است و در این سامان، هر کس جایگاه بیهمتای خود را دارد. همه چیز در راستای رسیدن به این هدف گام بر میدارد: هماهنگی متن، ترتیب واژگان، طراحی صفحه و تأثیر گذاری کتاب به عنوان یک مجموعهی خوش ساخت. ما در کتاب کودک، الگوی بزرگ در کوچک را نشان میدهیم. یک کتاب کوچک کودک، الگوی ساده شدهای از دنیای بزرگ است. کتاب، همچون رازی است که ناخواستهها و نایافتهها را در آن مییابیم. کتاب کودک، نمونهی قابل احترامی از بزرگی و عظمت در قالبی کوچک است.»