خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ملیسا معمار- بعضی شعرها هستند که آدم را به یاد روزگار پرشور کودکیاش میاندازند، روزگاری که فارغ از مشکلات و دغدغههای دنیوی شعر میخواندیم و بازی میکردیم. «دامن دامن فروردین» یکی از همین شعرهاست که برای اغلب کودکان دهه شصتی آشناست؛ «یک گل، ده گل، صدتا گل/ اینجا، آنجا، هر جا گل/ دامن، دامن، فروردین/ میروید بر دلها گل/ باغ و دره پُر گل شد/ کوه و دشت و صحرا گل/ لبها را گل خندان کرد/ شد از شادی لبها گل». محمود کیانوش شاعر این شعر و بسیاری از شعرهای کودکانهای است که برای جوانان امروز حالت نوستالژیک دارد. کیانوش محقق، شاعر و نویسنده معاصر است. او در نوجوانی ابتدا به شعر گفتن و بعد به نوشتن داستان کوتاه پرداخت و با تشویق معلم به این کار ادامه داد و نخستین داستان او در مسابقه داستاننویسی دانشآموزان سراسر کشور برگزیده شد. او از پیشگامان شعرهای منثور آهنگین است و توانست به شعر کودک هویت ببخشد. گستره آثار او علاوه بر شعر و داستان، زمینههای دیگری چون ترجمه، نقد و نظریه ادبی را نیز در بر میگیرد. نخستین ترجمه او کتاب رمان «به خدایی ناشناخته» اثر جان اشتاین بک است که در سال ۱۳۳۶ منتشر شد. کیانوش همچنین مدتی عضو هیئت تحریریه و سردبیر مجله «صدف» و چهار دوره هم سردبیر مجله «سخن» بود. او که سالهاست به همراه همسرش پری منصوری، نویسنده و مترجم، در لندن زندگی میکند، همچنان در سن 84 سالگی به دو زبان فارسی و انگلیسی در زمینههای گوناگون به نوشتن ادامه میدهد و تا به حال سه کتاب او از سوی یک ناشر انگلیسی منتشر شده است. به مناسبت 12 شهریورماه، زادروز محمود کیانوش، با اسدالله شعبانی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان و از دوستان محمود کیانوش، گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
چگونه و چه زمانی با محمود کیانوش آشنا شدید؟
زمانی که نوجوان بودم به کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میرفتم و کتاب میخواندم. در آنجا کتابی به نام «غصهای و قصهای» را دیدم که نوشتههای محمود کیانوش بود. در این کتاب، غصههای نوجوانی به تصویر در آمده بود که بار زندگی دشوار برادر معلولش را به دوش میکشید این کتاب اولین اثری بود که از او خواندم و خوشم آمد. سالها بعد که بزرگتر شدم دریافتم که کیانوش شعر کودک هم میسراید. من در آن زمان شعر کودک میسرودم اما آشنایی زیادی با شعر کودک نداشتم، چون ما در شهرستان زندگی میکردیم و تنها کتابهای درسی در دسترس ما بود و دسترسی زیادی به کتابهای غیردرسی نداشتیم. من در تمام سالهای کودکی و نوجوانی بیشتر آثار شاعران و نویسندگان بزرگ گذشته را میخواندم. هرچند که بیشتر این کتابها فراتر از درک و دریافت من بود برای همین ناگزیر بودم بعضی کتابها را چندین بار بخوانم و از فرهنگ نامهها استفاده کنم. بعدها فهمیدم که کتابهایی هم برای کودکان و نوجوانان وجود دارد اما آن زمان دیگر دوره کودکی و نوجوانیام را سپری کرده بودم و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول کار بودم در این زمان بود چون سر و کارم با کودکان افتاده بود برای آنان میسرودم و مینوشتم. در همان سالهای نخست همکاریام با کانون، دوست و همکار نازنینم شعله دولتآبادی مرا به خانه عمه پروینش (پروین دولتآبادی) برد، آشنایی با پروین دولتآبادی و رفت و آمد با او افق نگاه مرا بازتر کرد. پروین میگفت هیچوقت به مجلههای پیک آموزش و پرورش نمیرفته بلکه محمود کیانوش شعرهای او را میگرفته و در آن مجلهها در کنار شعرهای خودش چاپ میکرده است. بعدها که کیانوش - که هنوز هم ساکن لندن است- بعد از انقلاب به ایران آمد. من و دیگر دوستان نویسنده و شاعر کودک، به گمانم در ساختمان حوزه هنری دیداری با او داشتیم و قول و قرار گذاشتیم تا کتابهایش را که برای کودکان چاپ کرده دوباره در کانون پرورش فکری چاپ کنیم و این کار را هم کردیم. از آن پس دیدارها و نامهنگاریهای ما با کیانوش ادامه یافت در همه این سالها محمود کیانوش با همه دوری از ایران در گستره ادبیات کودک ما، به ویژه شعر کودک، حضوری زنده داشت و ما همگی زیر تاثیر او قرار گرفته بودیم. هر چند که رفته رفته این تاثیر کمرنگتر شد اما هیچوقت از میان نرفت.
با توجه به نزدیکی و دوستی که با محمود کیانوش دارید، از ویژگیهای شخصیتی ایشان برایمان بگویید.
او بسیار فعال است و انرژی شگفتی دارد. ساعتها پشت سرهم کار میکند و خسته نمیشود. ما مدتها با هم دوست بودیم. کیانوش فردی اندیشمند و خوش صحبت است و شخصیت مثبت و سازندهای دارد، دریایی از اطلاعات و دانش است و از معدود افرادی است که میتواند شعر کودک را به خوبی به زبان انگلیسی ترجمه کند. محمود کیانوش انرژی شگفت خود را در چندین پهنه به کار گرفته و در بیشتر این پهنهها هم توانایی زیادی از خود نشان داده است. او که در رشته زبان انگلیسی درس خوانده بود در ترجمه از فارسی به انگلیسی و از انگلیسی به فارسی کارهای شاخصی دارد برای مثال ترجمه شعر مدرن فارسی که گزینهای از بهترین شعرهای نو شاعران ایران به انگلیسی است به سبب این که مترجم هم زبان مبدا و هم زبان مقصد را خیلی خوب بلد است، از بهترین ترجمههای شعر فارسی به شمار میرود و یا رمان مالون میمیرد از سامول بکت نویسنده سرشناس ایرلندی هم از بهترین ترجمهها است. کیانوش هم شاعر بزرگسالان است و شاعر کودکان. در شعر بزرگسالان کتاب «شکوفه حیرت» او خود گواه است که از سیر تحولات و تطورات شعر امروز به دور نمانده و تجربههایش قابل تامل است. اما میتوان گفت محمود کیانوش را بیشتر شاعر کودکان میدانند تا شاعر بزرگسالان. شاید به این سبب است که او نخستین کسی است که در دوام و قوام بخشیدن به شعر کودک با پشتوانهای که از ادبیات رسمی داشته، بیشتر از همه کوشیده و حتی در این زمینه نظریهپردازی کرده است. کیانوش در نوشتن داستان و رمان هم دستی تمام دارد و در نقد ادبی هم مقالهها و کتابهایی نوشته است که به گمانم بهترینش همان کتاب شعر کودک در ایران است.
از خاطراتتان با محمود کیانوش بگویید؟
کیانوش پیش از انقلاب از ایران رفته بود و زمانی به ایران برگشت که من در کانون پرورش فکری کار میکردم. قبل از اینکه در کانون با هم دیدار داشته باشیم با هم نامه نگاری داشتیم و حتی مجموعه داستان «نه من خواب نمیدیدم» را که همسرش پری منصوری برای نوجوانان نوشته بود به من سپرده بود تا برایش چاپ کنم که بعدها در نشر توکا به چاپ رساندم. یادم میآید یک شب در خانه خواهرش هما خانم کیانوش از من خواست در پیگیری کتابهایش به هما خانم کمک کنم وقتی گفتم کتاب شعر کودک در ایران نایاب شده و خیلیها دنبالش میگردند یادداشتی نوشت و همراه یک نسخه قدیمی از آن کتاب به من داد که اجازه داشته باشم آن را چاپ کنم اما کتاب را قبلا آقای بخشی در نشر آگاه منتشر کرده بود چند بار هم من به آقای بخشی گفته بودم این کتاب را تجدید چاپ کند اما او هر بار بهانه میآورد که خریدار ندارد و غیره این بار که یاداشت کیانوش را نشانش دادم ظرف یک هفته کتاب چاپ شد! آن یادداشت را هنوز هم دارم جالب اینجاست که عمه پروین، پروین دولتآبادی هم چند یادداشت مشابه به من داده و خواسته است که همه شعرهایش را مرتب و ویراسته چاپ کنم.
اشاره کردید که تقریبا همه کتابهای کیانوش را مطالعه کردهاید، تأثیرگذارترین کتابی که از او خواندید کدام کتاب بود؟
کتاب «مالون میمیرد» از ترجمههای بسیار خوب اوست و رمان بسیار خوبی هم در نوع خودش است. کیانوش در این کتاب نشان میدهد که به هر دو زبان مبدا و مقصد تسلط کامل داشته است. ترجمههای کیانوش مرا به یاد ترجمههای شعر احمد شاملو در کتاب «همچون کوچه بیانتها» میاندازد که توانسته این شعرها را با زبانی شاعرانه به فارسی درآورد و بر مخاطبانش تأثیر بگذارد کار کیانوش در ترجمه هم همین گونه است. یکی از کتابهای کیانوش مجموعه شعری است با نام از پنجره تاج محل که شعرهای زیبا و تاثیرگذاری هم دارد. روی جلد و در شناسنامه کتاب گفته شده کیانوش این شعرها را از یک شاعر هندی ترجمه کرده است. اما خود کیانوش بعدها به من گفت این شعرها سروده خود اوست و برای فرار از سانسور وانمود کرده که از یک شاعر ناشناس هندی ترجمه کرده است! با این همه کیانوش در شعر کودک وزنه سنگینتری دارد که همه کارهای دیگر او را در زیر سایه خودش میگیرد. کیانوش در این شعرها، شاعر – آموزگاری است که که برخلاف یمینی شریف و باغچهبان -که آبشخور کارهایشان ادبیات فولکلوریک بود،- شعر کودک را بر بستر ادبیات رسمی پرورد و پر و بال داد. به همین سبب هم ادبیت شعرهای او پررنگتر از بازیهای کلامی است. گوناگونی قالبها و موسیقی در شعرهای کیانوش هر چند که در سیطره ادبیات تعلیمی و گاه بیان نظمواره قرار دارد اما به جهت طرح موضوعها و مضمونهای فرا ایدئولوژیک و پیامهای انسانی، ویژگی سبکی خاصی در شعرهای محمودکیانوش به چشم میآید که هنوز از چشم برخی از شاعران کودک دور مانده است.
محمود کیانوش چقدر بر شاعران بعد از خودش تاثیرگذار بود؟
بسیاری از افرادی که بعد از انقلاب شعر سرودند تحت تاثیر محمود کیانوش بودند چون تنها کسی بود که در این زمینه نظریهپردازی کرده بود و کتابهای زیادی در حوزه شعر کودک منتشر کرده بود. محمود کیانوش از شاعرانی بود که ما در اوایل انقلاب به نوعی تحت تاثیر او بودیم. او نخستین کسی بود که به شکل پایهای و ریشهای در این زمینه کار کرده بود و نظریه داشت. در آن زمان «شعر کودک در ایران» تنها کتابی بود که پیرامون مباحث نظری شعر کودکان سخن میگفت و هیچ کتاب دیگری در این زمینه نداشتیم. حتی امروزه هم باوجود اینکه کتابهایی در این زمینه منتشر شده است اما هنوز هم حرف کیانوش است که در شعر کودک جاری و ساری است و شاعران کودک، هنوز هم همان کتاب را میخوانند و از آن چیزی میآموزند. از سویی کیانوش شعرهای بسیاری هم برای گروههای سنی مختلف سروده است مثلا در شعر «فروردین» وقتی میگوید «یک گل ده گل صدها گل، اینجا آنجا هرجا گل» کاملا مشخص است که این شعر برای کودکان خرد سال است و در آن از موسیقی و کلمات به خوبی بهره گرفته و فضاسازی کرده است. البته بازیهای کلامی که عباس یمینی شریف پیش از این برای خردسالان انجام داده، حرکت رو به جلویی نسبت به شعرهایی است که یحیی دولتآبادی میسروده. شعرهای باغچهبان هم بیشتر برگرفته از ادبیات فولکلوریک است. اما همچنان که پیشتر اشاره کردم کیانوش شعر کودک را فراتر برد و آن را در بستر ادبیات رسمی پرورده است. در واقع میتوان گفت که کیانوش تنها کسی است که توانسته از گذرگاه ادبیات کهن و کلاسیک وارد قلمرو شعر کودک شود، شعر کیانوش برگرفته از دنیای شعر و شاعری است در حالی که شاعران پیش از او از قلمرو ادبیات فولکلوریک وارد شعر کودک شدند. و به همین سبب شعر آنان بیشتر به پسند خردسالان نزدیک بوده تا نوجوانان.
به نظر شما ویژگی بارز شعر کودک و نوجوان در دهه 50 و 60 چه بود؟
در آن زمان بیشتر شعرهایی که برای کودکان سروده میشد دارای نگاه آموزگارانه بود و این نگاه آموزگارانه شاعران جوان، بیشتر تحت تاثیر پروین دولتآبادی و محمود کیانوش بود که شعرهایشان در کتابهای درسی چاپ میشد و با همین نگاه آموزگارانه با بچهها حرف میزدند. البته کیانوش ذهنیت ایدئولوژیک نداشت، نگاهش جهانی بود و پیامهایش انسانی فارغ از مرزبندیهای سیاسی و عقیدتی در صورتی که نگاه آموزگارانه رایج در آن سالها وابسته به تب و تابها و هیجانهای انقلابی و عقیدتی بود که در بیشتر موارد رنگ و آهنگ شعاری پیدا میکرد. با فروکش کردن هیجانهای ناشی از انقلاب و جنگ شعر کودک هم از نگاه آموزگارانه دور شد و هم از ادبیت شعر کیانوشی به سمت بازی و سرگرمی تغییر جهت کرد به همین سبب تولید شعر برای کودکان کم، برای نوجوانان کمتر اما برای خردسالان افزایش یافت. نوجوانان دهه هفتاد و هشتاد دیگر علاقهای به خواندن و شنیدن شعر تعلیمی در هر شکلش نشان نداده و شعرهای دلخواهشان را در کتابهای شعر فروغ و سهراب و حمید مصدق و دیگران یافتند.
یعنی نگاهی که در اشعار کیانوش وجود دارد، مناسب کودکان امروز نیست؟
در آن سالیان شعر کودک و نوجوان ما در سیطره نظام آموزشی کشور چه در شعرهای کیانوش و چه در شعرهای شاعران بعدی رنگ و آهنگ آموزگارانه پیدا کرده بود. این ویژگی شعر آن زمانها بود. بعدها براساس تحولات اجتماعی این گونه شعر، گیرایی خود را از دست داد طوری که باید گفت شعر نوجوان امروز دیگر شعر تعلیمی نیست، شعر است. امروزه شعر ناب در دنیا تغییر کرده و رسانههای بسیاری روی کار آمده است و دیگر نمیتوان با نگاه تعلیمی به شعر کودک و نوجوان پرداخت. من در کتابی به نام «جستاری پیرامون شعر کودک در ایران» به این موضوع اشاره کرده و گفتهام که اگر کودکان متوجه شوند شاعران میخواهند بوسیله یک شعر، چیزی به آنها یاد بدهند، بچهها از شعر گزیران میشوند و آن را نمیخوانند. البته وقتی کسی با ادبیات کودک سروکار دارد با آموزش هم سروکار دارد اما شیوه کاربرد آموزش در شعر و قصه با دیگر قالبها تفاوت دارد. ما دیگر نمیتوانیم مانند گذشته به صورت مستقیم به کودکان پیام آموزشی بدهیم.
پس با این تفکر که «کیانوش به شعر کودک در ایران هویت داده است» موافقید؟
کیانوش از یک سو با شناختی که از ادبیات جهان داشت و از سوی دیگر به سبب پیوندی که با دنیای بچهها پیدا کرده بود توانست شعرهایی برای کودکان بگوید که هم وجه ادبی نیرومند داشته باشد و هم مناسب دنیای کودکان باشد در پیوندی همه جانبه با آموزههای جاری در نظام آموزشی کشور. او توانست با تصرف در وزنها و قالبهای شعر کهن وزنها و قالبهای گوناگون اما متناسب برای کودکان و نوجوانان بسازد و در واقع جریان ساز باشد در یک جمله میتوان گفت محمود کیانوش شعر ویژه کودکان را در ایران پایهگذاری کرد و به آن هویت بخشید.
با توجه به تغییراتی که در جامعه و دنیای کودکان و نوجوان امروز رخ داده است، آیا شاعران کودک هنوز هم از محمود کیانوش الگوبرداری میکنند و ردپای کیانوش در شعرکودک امروز دیده میشود؟
به نظر من ردپای محمود کیانوش در شعر کودک امروز در کارهای جوانترها بیشتر دیده میشود، آنها از فرم شعرهای کیانوش استفاده میکنند اما آن را به صورتی خام ارائه میدهند. آنان از شعر کیانوش تنها به نگاه آموزگارانه و کار برد قالبها مخصوصا قالب چهارپاره نظر دارند در صورتی که کیانوش جهان بینی گستردهای دارد در کاربرد زبان و بیان شاعرانه و پاسداری از زبان فارسی همچنان سر آمد همه کوشندگان این پهنه است .
آیا در شعر شاعران پیشکسوتتر حوزه کودک هم همچنان این ردپا دیده میشود؟
کیانوش تئوری و بینش داشت ما هم که در آن زمان از او پیروی میکردیم آن تئوری را قبول داشتیم بعداً متوجه شدیم که داشتن تئوری به تنهایی کافی نیست و چیزهای دیگری هم باید وجود داشته باشد. در بین شاعران امروز ما شاعرانی هستند که هنوز راه کیانوش را ادامه میدهند مثلا مصطفی رحماندوست از شاعرانی است که نگاهش آموزگارانه بوده و هنوز هم هست. اما آموزههای شعر او بر خلاف کیانوش ایدئولوژی محور است. رحماندوست در شعر صدانه یاقوت و شعر ایران زیبا که الحق از بهترین شعرهای او هم هستند در پایان هر دو شعر تبلیغ دینی میکند. در صد دانه یاقوت از زبان کودک میگوید که همه این شگفتیها را پروردگارم آفریده است که البته شعر دینی خیلی موفقی هم هست. اما برخلاف این شعر، در پایان شعر ایران زیبا عبارت الله و اکبر طوری آمده که چیزی جز تبلیغ دینی و سیاسی نمیتواند باشد.
به نظر شما شعر کودک امروز چقدر با ذائقه و سلیقه کودکان همخوانی دارد و برایشان جذاب است؟
اگر دقت کنید امروزه شعر کودک خیلی بیرنگ شده است. کلا ادبیات کودک در دورهای بعد از انقلاب رشد و رونق خوبی داشت اما الان آسیب دیده و گرفتار رکود شده است. چه چیزی گرفتار رکود نشده است؟! با این وجود تعداد شاعران و نویسندگان زیاد شده است چون فکر میکنند کارکردن و نوشتن برای کودکان راحتتر است. اما واقعیت این است که شعری که بچهها دوست داشته باشند و ماندگار باشد کم داریم. سالهای سال است که فقط برای مخاطب خردسال شعر گفته میشود آن هم با ذهنیت آموزش و پرورشی، ناشران حاضر نیستند به ادبیات کودک بها بدهند و از افراد کار آشنا استفاده کنند. آنها با استفاده از افراد ناآشنا با این حوزه، کتابهای سخیفی منتشر میکنند که بیشتر جنبه کتابسازی دارد. درحالیکه شعر کودکان چیز دیگری است و نویسنده و شاعری که دست به قلم میبرد، باید حرفی برای گفتن داشته باشد که معمولا ندارد.
کیانوش در حوزه شعر کودک، نوجوان و بزرگسال کار کرده است. به نظر شما همانقدر که در شعر کودک مطرح بوده توانسته در حوزه شعر بزرگسال هم موفق باشد؟
او در شعر بزرگسال در زمره شاعران رمانتیکی بود که در سیطره شعر خانلری و نهایتاً نادرپور شعر میگفت اما نهایتا به سوی شعر کودک آمد و خودش را از آن محیط دور کرد. ولی بعدا با چاپ «شکوفه حیرت» نشان داد که در شعر نو هم کارهایی انجام داده است ولی به نظر من تاثیری که شعر کودک او در جامعه ما گذاشته، شعر بزرگسالش نداشه است.
نظرتان درباره شعر محمود کیانوش در حوزه نوجوان چیست؟
من در کتاب «جستاری پیرامون شعر کودک در ایران» برای اینکه نشان دهم نوجوانان دیگر شعر نوجوانانه ما شاعران را نمیخوانند و شعر بزرگسال را بیشتر میپسندند نمونهای از شعرهای کیانوش را آوردهام و تفاوتها را نشان دادهام. او شعری برای نوجوانان گفته با نام گنج بی رنج اما نوجوان امروز این شعر را نمیپسندد و بر عکس شعر دیگر او را که برای جوانان سروده بیشتر میپسندد. هر دو شعر را اینجا میآوررم تا دوستان دیگر هم به اصطلاح چک کنند تا معلوم شود چرا این اتفاق افتاده است:
«گنج بیرنج»
«مردمان کتابخوان گویند
هرکتابی به راستی گنجیست
گنج با رنج میشود پیدا
اینچنین گنج، گنج بیرنجیست
دوستان گرچه مهربان هستند
هیچکس مهربانتر از او نیست
دوست هر قدری باخرد باشد
همچو او رهنما و رهجو نیست
میشود بر تو باز روی جهان
تاشود بر کتاب چشمت باز
در خطوطش که راه دانایی است
سفری در جهان کنی آغاز
نتوانی شناخت مردم را
تا که خود را نخست شناسی
تا نخوانی کتابهای درست
خویشتن را درست نشناسی»
« نام»
«بگذار من
اینجا کنار چشمه به ناخن
نام تو را
بر ساقه درخت بنشانم
نه! نه! نیاز نیست
دیروز من برهنه
رفتم میان چشمه نشستم
اکنون
هر برگ این درخت
تصویری از من است»
به نظر من «گنج بی رنج» پیش از آنکه شعر باشد یک نظم است در قالب چهارپاره که کیانوش آن را برای نوجوانان سروده است و به نوجوانان یاد میدهد اگر این کارها را نکنند راه به جایی نمیبرند. این همان نگاهی است که حافظ چندصدسال گذشته میگفت «هان ای پسر بکوش که صاحب هنر شوی...» و کیانوش آن را سادهتر و به فهم مخاطب نزدیکتر کرده است یعنی همان نگاه آموزگارانه در آن هست اما شعر ما را که برای بزرگترها گفته بسیار رمانتیک، عاشقانه و حسی است و مانند «گنج بیرنج» نمیخواهد آموزه و اندرز را به مخاطب منتقل کند. او در این شعر به پیوند طبیعت و انسان و حس عاشقانهای اشاره میکند که برای نوجوانان بسیار گیراست.
محمود کیانوش علاوه بر شعر کودک و نوجوان، و بزرگسال، فعالیت زیادی هم در حوزههای داستان نویسی، ترجمه و نقد و نظریه دارد، به نظر شما در کدام حوزه موفقتر بوده است؟
به هرحال ما کیانوش را با شعر کودک میشناسیم چون این قلمرو خالی بود و او یکی از پایهگذاران اصلی شعر کودک بود اما باور کنید کار کیانوش در ترجمه هم بسیار عالی بود و من هنوز کسی ندیدهام که بتواند در دو زمینه زبان مبدأ و مقصد به این خوبی تسلط داشته باشد. در نقد ادبی اما شور جوانی در کیانوش به صورت انقلابیگری به چشم میآید که با سن و سال او نمیخواند. مثلاً وقتی درباره آلاحمد و نیما میخواهد نقد بنویسد کاملاً سیاه و سفید مینویسد و کمتر در او انعطاف میبینیم. نقدهای کیانوش در مواردی تند و تیز است که ممکن است با پسند ما سازگاری نداشته باشد. اما به هر حال نظر منتقدی است که بیش از نیم قرن در پهنههای گوناگون قلم و قدم زده تلخیها دیده و سختیها کشیده لاجرم نیش قلمش گاه گزنده است. به ویژه وقتی از به طرد و انکار کسی میپردازد چندان خوشایند نیست در نقد آل احمد، عباس یمینی شریف، نیمایوشیج و به تبع او انکار حافظ در مقایسهاش با سعدی از نقدهای تندی است که برای من قابل پذیرفتن نیست. اما محمود کیانوش از بزرگان کوشنده روزگار ماست و ما از او بسیار آموختهایم. من ترجمههایش را بیشتر میپسندم. کیانوش انرژی شگفتی داشت که اگر در یک مسیر قرار میگرفت شاید سرآمد خیلیها بود. اما بیشتر ما ایرانیها پراکندهکاری میکنیم. کیانوش ترجمه میکند، رمان مینویسد داستان کودک میگوید، برای کودکان و نوجوانان و بزرگسالان شعر میسراید و ...
اگر بخواهید از بین آثار کیانوش کتابی را برای مطالعه پیشنهاد دهید چه کتابی را انتخاب میکنید؟
من به بیشتر کتابهای کیانوش علاقه دارم و هنوز هم معتقدم نوجوانان میتوانند کتاب «قصهای و غصهای» او را بخوانند و لذت ببرند. همچنین شعرهای کودکانه و خردسالانه او نیز برای بچهها بسیار زیباست و از تازگی و گوناگونی ریتمها و قالبهای شعری برخوردار است. ترجمه «مالون میمیرد» را هم برای جوانان و علاقهمندان به داستان نویسی پیشنهاد میکنم.
حرف آخر؟
کیانوش یک ادیب است و زمان آن فرا رسیده که بزرگداشتی برای او بگیرند و خدماتش را ارج بنهند. او تجربههای بسیار ارزشمندی دارد که اگر آنها را بنویسد برای جوانترها بسیار آموزنده و خواندنی خواهد بود.