خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- ملیسا معمار: موفقیت در سطح بینالمللی و مطرح شدن در سطح جهان رویایی است که کمو بیش هر نویسندهای به آن میاندیشد. کسب جوایز جهانی علاوه بر اینکه سبب مطرح شدن یک نویسنده و افزایش فروش و ترجمه آثارش میشود، انگیزه و امیدی هم در سایر نویسندگان کشور ایجاد میکند و در مجموع در رشد و تحول ادبیات کودک موثر است. در ایران نیز راهیابی نویسندگانی مانند هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی و ... به مرحله نهایی جوایز جهانی بارقه امیدی در کشور ایجاد کرد و اکنون نیز راهیابی فرهاد حسنزاده به مرحله نهایی جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن و دریافت دیپلم افتخار IBBY این بارقه را دوچندان کرده است. به این مناسبت در خبرگزاری ایبنا میزبان فرهاد حسنزاده بودیم و با او درباره وضعیت جوایز ادبی در ایران و جهان گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
شما در حاشیه سی و ششمین کنگره ادبیات کودک و نوجوان دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) در شهر آتن به همراه فرزاد فربد و نازنین عباسی تجلیل شدید و توانستید دیپلم افتخار این دوره را دریافت کنید. لطفا درباره چگونگی راهیابیتان به این جایزه و نحوه انتخاب و گزینش آثار بیشتر توضیح دهید.
دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان (IBBY) در هر کشوری نمایندهای دارد که آنها کتابهای کشورشان را در زمینه تالیف، تصویرگری و ترجمه بررسی میکنند و کتابهای موردنظر را انتخاب میکنند و به IBBY معرفی میکنند. در ایران شورای کتاب کودک بعد از بررسی آثار حوزه کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۵ کتاب «زیبا صدایم کن» را در بخش تالیف انتخاب و به این دفتر معرفی کرد. آنها هم براساس اعتمادی که به نمایندگانشان در کشورهای مختلف دارند، از آثار معرفی شده تقدیر میکنند و این آثار در قالب کاتالوگی ارائه میشوند.
دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان سالهاست در برگزاری جوایز، مسابقات و کنگرههای مختلف در حوزه ادبیات کودک و نوجوان فعالیت دارد، به نظر شما در طول این مدت چقدر توانسته در رشد کیفی ادبیات کودک و تولید آثار ارزشمند در ایران و جهان تاثیرگذار باشد؟
فکر میکنم این کیفیت قابل اندازهگیری نیست. هیچ کیفیت هنری و ادبی قابل اندازهگیری نیست. بطورکلی ادبیات کودک به نهادهایی نیاز دارد که نگاه بینالمللی و جهانی به مسائل کودکان داشته باشند. یعنی نهادها و سازمانهایی فراملیتی که حتی هیات مدیره آنها براساس انتخاب اعضای جهانی آن صورت میگیرد و هدفی واحد را دنبال میکنند. این نهادها بی آن که بخواهند وابستگی فکری داشته باشند از حمایتهای اقتصادی برخوردارند و جریانها و افراد فعال در زمینه ادبیات و هنر کودک را رصد میکنند. همین توجه به ادبیات و هنر خودبهخود فضایی را به وجود میآورد که هنرمندان جدای از دغدغههای شخصی و بومی به کیفیت و زییاییهای آثارشان بیشتر توجه کنند. وجود این نهادها سبب میشود هر کشوری براساس فرهنگ خودش به سطح جهانی برسد و ادبیاتشان را به این سمت سوق دهند.
چه عواملی را در موفقیت و مطرح شدنتان در جایزه اندرسن موثر میدانید؟
عوامل زیادی موثر بود. در وحله نخست مسیری سی ساله بود که طی کردم تا به امروز رسیدم. من آدمی نبودم که از روی تفنن و سرگرمی کتاب بنویسم. یا صرفاً به دنبال منفعت مادی نویسندگی باشم. به نوعی باید بگویم که خودم را وقف نویسندگی کردم و از خیلیچیزهای زندگی گذشتم تا روز به روز صاحب تجربههای تازه شدم. هنوز هم خودم را موفق نمیدانم چون متوقف نشدم و همچنان دارم کار میکنم. و فکر میکنم دارم پاداش سختکوشیها و تلاشم را دریافت میکنم. اما مطرح شدنم در جایزههای اخیر به چیزهای دیگری هم برمیگردد. مستقل بودن و بیحاشیه کار کردن. در کشوری که سیاستزدگی در آن بیداد میکند من تلاش کردم بدون گرایشهای دستوپا گیر سیاسی به نفس نویسندگی و نوشتن برای کودکان بپردازم و بیراهه نروم. برای برخی این مستقل بودن قابل توجیه نبود. یک جاهایی مرا حذف کردند و نادیده گرفتند. اما بالاخره ماه پشت ابر نماند و هم از سوی مخاطبان و هم نهادهای مستقل و معقول درها گشوده شدند.
نسبت به دورههای گذشته مقداری شانس هم با من یار بود. فکر میکنم کشوری مثل ژاپن برای این جشنوارهها برنامهریزی و سیاستگذاری میکند. وقتی نویسندهای در عرصه ملی میدرخشد نهادهای فرهنگی باید به کمک بیایند تا در عرصه بینالمللی او را مطرح کنند. ما اینگونه سازمانی نداریم. بنابراین وقتی نامزدیام برای اندرسن و آستریدلیندگرن مطرح شد، خودم آستین بالا زدم و سعی کردم ناشران و وزارت فرهنگ و ارشاد و کانون پرورش فکری را توجیه کنم که از این فرصت به دست آمده استفاده کنند. مثلا با کانون مذاکره کردم که در ترجمه کتابهایم تسریع کنند و آنها پذیرفتند. یا از طریق انجمن نویسندگان کودک و نوجوان از وزارت فرهنگ و ارشاد خواستیم که برای تهیه و ترجمه پروندهام حمایت کند.
با توجه به اینکه ما در طول سالهای گذشته نمایندگانی داشتهایم که به مرحله نهایی جوایز جهانی مانند هانس کریستین اندرسن و آسترید لیندگرن راه یافتهاند آیا این مساله میتواند سبب ایجاد انگیزه در نویسندگان برای تولید آثار بهتر و درخشانتر شود؟
این جوایز در حقیقت مانند تابلوهای راهنمایی و رانندگی در جادهها برای نویسندگان و افرادی هستند که در حوزه ادبیات کودک فعالیت میکنند و نشان میدهند که آنها کجا ایستادهاند و آیا مسیری که رفتهاند درست است یا دارند به بیراهه میروند. و راه را به نویسندگان و تصویرگران شاخص جهانی نشان میدهند. وقتی نویسندگانی از یک کشور در این گونه جوایز مطرح میشوند و آثاری خلق میکنند که کارکرد جهانی دارد، حسنش این است که مردم آن سرزمین نویسندگان خوبشان را میشناسند و کارکرد جهانیاش هم این است که ناشران و کارشناسان ادبی سایر کشورها که به دنبال ترجمه و انتشار آثار خوب هستند از این طریق میتوانند آثار خوب را شناسایی کرده و برای مردم کشورشان ترجمه کنند. درمجموع میتوان گفت این جوایز هدایت کننده ادبیات به سوی مسیرهای خوب هستند. انگیزه ایستادن بر سکوی این جایزهها باعث انگیزه بهتر کار کردن در جوانترها میشود.
جوایز داخلی را در مقایسه با جوایز جهانی، چگونه ارزیابی میکنید؟
در کشور ما جشنوارههای متعددی در این زمینه وجود دارد که بعضی از آنها تعطیل شده و بعضی همچنان به کار خودش ادامه میدهد. فکر میکنم جوایز ما در بخش دولتی نتوانستهاند تاثیری بر شناخت نویسنده و حتی فروش کتابهای برگزیده داشته باشند و علی رغم اینکه کتابی برگزیده شده اما شمارگان و فروشش تغییری نکرده است. که یا مربوط به اصالت آن جایزه است یا عوامل دیگری دخیل هستند. ضمن اینکه در این جوایز میبینیم رگههایی از سیاست و نگاههای سلیقهای وجود دارد که به راحتی تعدادی کتاب خوب را کنار میگذارند و برخی کتابها که شایستگی ندارند بالا میآیند. در برخی جوایز ادبی نگاههایی وجود دارد که از اصالت آنها میکاهند. درحالیکه کتابها در جوایز ادبی باید به خاطر چارچوبهای ادبی و زیباییشناسانه بررسی شود نه جوانب دیگر. و اگر بخواهیم جوایز ادبی داخلی را با جوایز خارجی مقایسه کنیم، میبینم که در جوایز بینالمللی مانند اندرسون در بخش داوری، داورانی از یازده کشور با یازده فرهنگ و زبان مختلف آثار نویسندگانی را داوری میکنند که هیچ شناخت و احساسی نسبت به آنها ندارند. از نظر برگزاری مراسم هم آنچه در اندرسن شاهدش بودم سادگی آن بود. شما میبینید که عملا هیچ وجه نقدی در آنجا به نویسنده تعلق نمیگیرد اما برای بسیاری از نویسندگان از کشورهای مختلف اهمیت خاصی دارد. حتی لوح تقدیری هم که میدهند یک برگه ساده و بدون تذهیب و گل و بلبل است که فقط اسم و مشخصات برگزیده و یک امضا در آن وجود دارد و از سوی دبیر جشنواره به برنده اعطا میشود نه از سوی مقامات. درحالیکه ما در ایران ببیشتر به حواشی میپردازیم تا اصل مطلب. فقط در ایران جایزهای مانند لاکپشت پرنده را دیدم که به سادگی برگزار میشود و بیحاشیه و بی سیاست است.
به نظر شما چه چیزی به جوایز ادبی اعتبار و ارزش میدهد؟
گاهی جایزه به نویسنده اعتبار میبخشد و گاهی نویسنده به جایزه؛ من فکر میکنم سیاست و خط مشی هرجایزهای ارزش و اعتبارش را تعیین میکند. وقتی به لیست نویسندگانی که جایزه اندرسن را دریافت کردهاند، مینگرید، میبینید همه برگزیدگان از افرادی بودهاند که در کشور خودشان تاثیرگذار بودهاند، این افراد در طول زمان به جایزه اعتبار دادهاند و حالا این جایزه است که باعث شهرت و اعتبار نویسندگان میشوند. از سویی میبینیم که دستاندرکاران این جایزه هم به چیزهایی که از اعتبارشان بکاهد تن نمیدهند و سعی میکنند انتخابهای درستی داشته باشند. از سویی اغلب برگزیدگان و داوران این جوایز انسانهای بزرگ و نویسندگان خبره هستند که کمتر میتوان در اعتبار و ارزش آثارشان شک کرد. این مسائل در مجموع سبب میشود این جایزهها از اصالتی برخوردار شوند که از حاشیهها دور شوند.
حضور نویسندگان کودک و نوجوان در جشنوارهها و نمایشگاههای بینالمللی چه تاثیری در رشد کیفی آثارشان دارد؟
حضور در کنگرههای جهانی مشکل است و نیازمند ارائه مقاله و یا انتخاب شدن است اما شرکت در نمایشگاههای بینالمللی اینگونه نیست و هرکسی بخواهد میتواند شرکت کند. حضور نویسندگان در نمایشگاههای بینالمللی و آشنا شدن با فضای نمایشگاهی، ناشران خارجی و نویسندگان دیگر کشورها در اندیشه و آثارشان بسیار موثر است. به نظرمن نوشتن، فرایندی نیست که نویسنده صرفا در اتاقی بنشیند و فقط بنویسد، نویسنده به همان اندازه به سفر احتیاج دارد، باید در مجامع بینالمللی حضور داشته باشد و فضاهای دیگر و آثار نویسندگان جهانی را ببیند، این موارد به طور ناخودآگاه و گسترده بر روی نگاهش در خلق اثر تاثیر دارد و دید وسیعتری به او میدهد. اما این سفرها هزینه دارد و به نظر من یکی از وظایف نهادهای دولتی که بودجه فرهنگی میگیرند این است که نویسندگان شایسته را شناسایی و مقدمات این گونه سفرها را بدون هیچگونه انتظار و چشمداشتی فراهم کنند و راه حرفهای شدن و جهانی شدن را برایشان هموار کنند.
چگونه میتوانیم ادبیاتمان را در جوامع بینالمللی مطرح کنیم؟
ما کلا در شناساندن ادبیات کودک ایران به دیگران کم کاری کردهایم. بودجههای کلان را صرف آثار غیر ادبی کردهایم. در حالی که این ادبیات است که میتواند آینهای از فرهنگ و زیست یک سرزمین ارائه دهد. گاهی شناخت خارجیها از ما معطوف شده به کاتولوگهایی از مراکز تاریخی و باستانی ایران. گاهی چهرهای خشن و نازیبا از خودمان ارایه کردهایم و سیاسی کاری کردهایم. یا حتی در انتخاب کتابی از ادبیات دچار خودی و غیرخودی شدیم. در حالی که ادبیات ما خودبهخود حرف برای گفتن دارد. وقتی میبینیم آثار نویسندگانی مانند هوشنگ مرادی کرمانی یا محمدرضا بایرامی ترجمه میشود و مورد استقبال قرار میگیرد ولی در همین حد میماند و تبدیل به استثنا میشود. ما با استثناها کاری نداریم، ما نیاز به قاعده داریم. توان بخش خصوصی محدود است و چون سودی ندارد دل به این کار نمیبندد. باید نهادهایی باشند که این کار را انجام دهند. شناساندن ایران نباید درحد معرفی بافت تاریخی و فرهنگی کشور به جهان باشد. در زمینه فرهنگی هم باید نهادهایی وجود داشته باشند و ادبیات ما را معرفی کنند و تا از حالت انزوا و ایزوله خارج شویم. باید تلاش کنیم آثارمان از سوی ناشران غربی خواهان داشته باشد و آنها را ترجمه کنند. باید این رغبت و کشش را ایجاد کنیم اما عرضهمان ضعیف است و کاتالوگهای جامع و کاملی برای معرفی آثارمان تهیه نکردهایم. معمولا برای تهیه کاتالوگ و پرزنت آثار، چند فصل از کتاب را ترجمه میکنند اما ما دراین زمینه ضعیف هستیم. از سویی شاید بسیاری از ناشران از طرح گرنت ما خبر نداشته باشند.
به عنوان یک نویسنده موفق در حوزه کودک و نوجوان، کیفیت ادبیات تالیفی را چگونه ارزیابی میکنید؟
با نگاهی اجمالی به ادبیات کودک و نوجوان میبینیم تعداد نویسندگان کودک و نوجواننویس ما قبل از انقلاب خیلی کم بود. در آن زمان کانون پرورش فکری به عنون اصلیترین ناشری که برای چاپ کتاب کودک اقدام میکرد از نویسندگان بزرگسالنویس خواست برای بچهها بنویسد که بعضیاز آنها بعدها در این حوزه ماندند و برخی کنار گرفتند. بعد از انقلاب گویی به نوعی خودباوری رسیدیم و افراد زیادی به نوشتن برای بچهها روی آوردند. در این دوره کتابهایی شعاری با مفاهیم سیاسی به بهانه کودک و طرح مسائل بزرگسالانه منتشر شدند. در دهه 60 ادبیات ما دچار جنگزدگی شد بسیاری از آثار زیر سایه جنگ رشد کرد. در دهه 70 که جنگ را پشت سر گذاشتیم، مسیر برای خلق آثار با موضوعات آزاد باز شد. در دهه 80 نیز همینطور هر چه جلو آمدیم نویسندگان بیشتر و تنوع مضمونها بیشتر شد. بطورکلی نویسندگی و تالیف در کشور ما جوان است و خیلی نمیتوانیم خودمان را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم. عمر داستاننویسی نوین در کشور ما کمتر از صدسال است ما چه انتظاری میتوانیم از ادبیات کودک و نوجوان داشته باشیم. ادبیات کودک مانند یک ماشین است و هرکدام از اجزای ماشین کند عمل کنند، سرعت ما در مجموع کند میشود. برای رشد ادبیات باید در همه زمینهها کار کرد و لنگیها را از بین برد. از جمله وضعیت کتابخوانی باید رونق بگیرد و روی فرهنگ مطالعه کار اساسی بشود. باید نشرمان به سمت حرفهای شدن برود و خود را با معیارهای جهانی نزدیک کند. باید نقد و نقادی رونق بگیرد و آثار نویسندگان در کفه پژوهش و بررسیهای علمی سنجیده شود. باید به نویسندگان جوان میدان داد و از کار آموزش غافل نماند. من فکر میکنم ادبیات کودک و نوجوان ما به شکل خودرو بوده و دلسوز به معنای واقعی نداشته است.