به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) آیین بزرگداشت چهار تن از مفاخر فرهنگ در سومین نشست ماهانه «یکشنبههای ملی»، با حضور مصطفی رحماندوست، جمشید کیانفر، محمود حکیمی، جعفر ابراهیمی شاهد، هرمز همایونپور، جواد صفینژاد، احسان اشراقی، اشرف بروجردی، فرهاد طاهری، رضا یکرنگیان، سیدصادق سجادی، محمدرضا نوراللهیان، محمدحسین ساکت، توفیق سبحانی، علی رواقی، اکبر ایرانی، محمدرضا سحاب، غلامرضا امیرخانی و حسن نیکبخت، یکشنبه 18 شهریور 1397 در موزه میراث مکتوب و مستند ایران واقع در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد.
در این جلسه، ابتدا جمشید کیانفر در پاسداشت جایگاه علمیِ «احسان اشراقی» گفت: آنهایی که در دوره قاجار و پهلوی اول برای تحصیل به فرنگ رفتند، وقتی برگشتند در پی بی اهمیت جلوه دادن تاریخ بودند. زیرا می خواستند تا خودشان را جا بیندازند اما در مقاطعی استادانی آمدند که تاریخ را احیا کردند.
او سپس درباره جایگاه شهر قزوین به عنوان زادگاه استاد گفت: قزوین، شهر عالمپروری است و شخصیت های علمی برجسته ای را نه فقط به ایران که به جهان معرفی کرده است. از حمدالله مستوفی می گذرم و در دوره جدید، جایگاه علمی علامه محمد قزوینی بر هیچ کس پوشیده نیست. دیگر، علامه علیاکبر دهخدا است که در عرصه های سیاست، شعر و ادب و تاریخ چهره ای فاضل بوده است. سیدمحمد دبیرسیاقی هم در تاریخ استاد است و هم در واژه شناسی و ناصر تکمیل همایون هم در تاریخ و هم در علوم اجتماعی و البته احسان اشراقی در تاریخ. شاید بر خلاف خیلی ها که در یک رشته تخصص دارند، اشراقی در چند زمینه صاحبنظر است. او میان تاریخ و جغرافیا پیوندی عمیق برقرار کرده و اگرچه فرسنگ ها از هم فاصله دارند اما او تدریس جغرافیای تاریخی تلاش کرد میان این دو رشته اتصال و ارتباط برقرار کند. زیرا او درس را با چاشنی سفر آموزش میداد.
کیانفر ادامه داد: اشراقی با اینکه متخصص دوره صفویه است، اما در علوم اجتماعی و تاریخ، شخصیتی روشمند دارد تا جایی که امروز، کمتر شخصیتی را سراغ داریم که چنددانشی باشد؛ او آموزش و تدریس بسیار جذاب بود و چنان با دست پر به کلاس می آمد که هر دانشجوی تشنه ای را سیراب می کرد. او که از دبیرستان تا دکتری درس داد و خیلی ها مدیون او هستند. او اما تجربه مدیریت هم دارد. امروزه اگرچه بسیاری از دانشگاهیان از پذیرفتن مشاغل اداری احتراز دارند ولی اشراقی نه تنها معاونت آموزشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، که حدود 20 سال مدیریت گروه تاریخ دانشگاه تهران را برعهده داشت و در بحبوحه پس از انقلاب بسیار، حضوری بسیار راهگشا داشت. اشراقی اما در کارهای پژوهشی، تسلط عجیبی به متون دارد و حتی دارای سبک مختص به خود است. او جز صفویهپژوهی، آثاری هم درباره زادگاهش دارد. اشراقی پخته خوار نیست و از آن استادانی نیست که دانشجویان را مجاب به تالیف مقاله و استفاده از دسترنج آنان کند، بلکه همان 50-60 مقاله ای هم که تا امروز نوشته، در نوع منحصر بفرد است.
سپس، احسان اشراقی ضمن تشکر از برگزاری این نشست، اظهار داشت: احساس نمی کنم در زندگی اش کار مفیدی انجام داده باشم که قابل توجه باشد. تمام زندگی من یا در تدریس گذشته و یا در تحقیق و وقتی نگاه می کنم، گویی بیش از ظرفیتم هم کار کرده ام و در عمر باقیمانده نسبت به تاریخ و جغرافیا و ایران شناسی از آنچه از دستم بر می آید، فروگذار نخواهم کرد.
بخش دیگری از این دورهمی، مختص بزرگداشت «جواد صفینژاد» بود. ابتدا درباره او، «غلامرضا سحاب» سخن گفت و درباره وجوه مختلف شخصیت استاد گفت: نخست، مردمی بودن اوست. دیگر، دقت نظر و وسواس او در کار تحقیق است بطوری که من شاهد بوده ام که حتی روی یک کلمه و یافتن صحیحِ آن، چقدر متون را بالا و پایین میکند. او وقتی روی اسناد کار می کند، کلمه کلمه آن را بررسی میکند و میپرسد. این نشان می دهد که صفینژاد هنوز هم عشق و علاقه و انگیزه فعالیتهای علمی را دارد. برای کار خود، بسیار وقت میگذارد و به دنبال منابع تازه میگردد تا کار خود را مستند و مستدل کند.
او ادامه داد: کاش به شیوه گذشتگان، ارتباط استاد و شاگرد طوری برقرار میشد که منش و روش استاد تداوم یابد. در گذشته کسانی که اهل علم بودند، از روش و کلاس استاد خود بهره می بردند و به همین جهت، همهشان اثرگذار بودند. آثار صفینژاد در زمینههای مختلف ازجمله قنات، عشایر و اطلسهای جغرافیایی، بسیار محل رجوع اهل فن است.
جواد صفینژاد در ادامه برای حاضران صحبت کرد: من عمرم را صرف شناخت قنات کردم؛ وقتی میبینم مقنیها در کازرون، محله داشتند به شعف میآیم. ما اصطلاحات عجیبی درباره فرهنگ بومی مان داریم که تا به حال گفته و شناخته نشده است و حتی در هیچ فرهنگ دیگری مشاهده نشده است. وقتی میبینم که در قشم و در در کنار بندر لافت، 365 چاه آبِ 30 متری داریم که در گذشته به عنوان تقویم استفاده می شده است، به شوق می آیم؛ اینکه آب باران که از کوهها سرازیر می شده و در چاه ها جمع می شده، از هر چاه، در یک روز مشخص استفاده میشده تا حساب روزها نیز مشخص باشد. وقتی میبینم در جاهای مختلف ایران، خرده فرهنگ ها دارای فرهنگ مخصوص است شادمان میشوم؛ اینکه مثلا به جای گرم و مثقال، از فشنگ به عنوان یک واحد وزن استفاده می شده است.
او افزود: من در همه این سالها، تا جایی که توانستم، مطالعه کردم و مکتوب کردم و اگر موسساتی درباره فرهنگ روستایی و عشایری کار می کنند، می توانم در آنجا حاضر شوم و قول دهم، سالی یک کتاب ارزنده ارائه دهم. هنوز فرهنگ بومی ایران، مملو از زوایای گفته نشده بسیاری است.
در ادامه، از شخصیت تاثیرگذارِ «محمود حکیمی» تجلیل شد و در آغاز، مصطفی رحماندوست نکاتی را ارائه داد: همه بچههای دهههای 30، 40 و 50، آثار محمود حکیمی را خواندهاند و میشناسند. حکیمی داستان کودک و نوجوان مینوشت و پرهیجان هم مینوشت. خودِ من یکی از کسانی بودم که در آن سن و سال، آثار او را میخواند. زیرا نوشتههای حکیمی، منبع صحیح و سالم ادبیات کودک و نوجوان بود. حکیمی از معدود کسانی است که پیش از انقلاب به ادبیات کودک و نوجوان میپرداختند. اگرچه کسانی چون احمد شاملو و نادر ابراهیمی و صمد بهرنگی هم بودند اما حکیمی از آن دسته بود که کار اصلیشان، داستان کودک بود و من برای او سر تعظیم فرود میآورم که راه را به ما نشان داد و هنوز هم خود را تحت تاثیر او میدانم.
رحماندوست پس از اشاره به نخستین برخورد از نزدیک با او، در سالهای پس از انقلاب در همایشی در قم گفت: هنوز هم اما هرزگاهی او را می بینم و از مسائل سیاسی و غیرسیاسیِ روز میگوییم و حضورش مایه دلگرمی و آرامش است. حکیمی هنوز هم برای کودکان مینویسد اما حیف که کمتر به دست کودکان میرسد.
سپس، محمود حکیمی صحبت کرد و پس از یادی از مجله پیام شادی که پیش از انقلاب برای کودکان و نوجوانان منتشر شد، گفت: تشویق معلم بسیار موثر است. وقتی دبیرستان بودم، معلم انشایی به نام آقای غروی داشتم که گفت نویسنده می شوی و شدم؛ از سال 1339 تا 1343 در کیهان بچه ها داستان می نوشتم. مدتی بعد، در مجله ای دیگر، داستان های پلیسی را ترجمه می کردم و در نهایت، از سال 1347 تا همین امروز، یکی از نویسندگان مجله مکتب اسلام بودم. در این راه، شهید مطهری، شهید باهنر و شهید بهشتی و سیدغلامرضا سعیدی، از مشوقان اصلی من بودند و آیتالله سبحانی همین امروز هم از مشوقان من است.
او خاطرنشان ساخت: همین حالا هم باید برای کودک و نوجوان کار کرد و معتقدم ادبیات کودک و نوجوان ظرفیت های بسیاری دارد اما امیدوارم از نویسندگان کودک و نوجوان باز هم تقدیر و تشکر شود تا مایه دلگرمی آنان باشد.
در بخش پایانی، از فرهاد طاهری دعوت شد تا درباره مقام علمی هرمز همایونپور سخنانی مطرح کند. او پس از مروری بر زندگی استاد خود، گفت: او نخستین معلم من در ویراستاری بود و اندک دانشم در ویراستاری را مدیون او هست. او هم همایون پورِ ویراستارِ «لذات فلسفه» ویل دورانت به ترجمه عباس زریاب خویی است، هم مترجمِ میهن پرست ایرانیِ کریستوفر دوبلگ و هم سردبیر فصلنامه نقد و بررسی کتاب تهران. اما او واجد ویژگیِ «حاصلشدگیِ شانِ علم» است و چهار خصیصه دارد؛ انصاف در قضاوت، تعادل در رفتار، پرهیز از تنگ نظری و حسادت و برکشیدن مستعدان. او بر خلاف بسیاری از اهل علم که وقتی به مدیریت میرسند و قدرت مییابند، دیگران را فراموش می کنند، اینگونه نیست و من این نکته را میگویم که تجربه کردهام. حتی این بیاخلاقی را از کسانی که سالها دم از اخلاق میزدند، میبینید. او در انتها گفت: امیدوارم وقتی اهلِ علمِ جامعه ما به قدرت میرسد، جامعه میان دانشمند و غیردانشمند فرق بگذارد.
در ادامه، هرمز همایونپور برای حاضران سخن گفت. او ضمن تقدیر از مدیریت جدید کتابخانه ملی که سبب شده تا این نهاد فرهنگی، با گذشته خود بسیار متفاوت باشد و خوشحالم که این رکن فرهنگ را رشدیافته می بینم، گفت: کاری نکردم تا شایسته تقدیر باشد اما خوشحالم که مورد توجه اهل فرهنگ واقع شده است و به همین دستاورد آن افتخار می کنم.
براساس خبر روابط عمومی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آخرین سخنران، اشرف بروجردی؛ رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران بود که بیان داشت: این نشستها آغازی خواهد بود بر تبادل نظر و دیدگاه. و حضور اساتید فرصت مغتنمی است که با کمک هم، به رویکرد بهتری دست یابیم. این نشستها بهانهای است برای دیدار با اساتید و بهرهگیری از حضورشان تا نسل جوان با آنان از نزدیک دیدار و معاشرت کند و با نفس گرم آنها، از دانش آنان سود ببرد برای برداشتن گامهای بلندتر. این جلسات فرصت مناسبی است تا به یاد آوریم آنچه در علم و دانش به دست آوردهایم حاصل تلاش این اساتید است. از جلسات محمل خاطرهگویی است؛ برای اینکه قدر بدانیم و برای دیگران به نمایش بگذاریم آنچه را آنان در عرصه علم به ثمر نشاندند.