خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمود حکیمی: در یکی از روزهای مردادماه سال 1397 که به خبرگزاری کتاب رفته بودم مطلع شدم که قرار است در یکی از روزهای همان ماه صادق صندوقی، نقاش و تصویرگر معروف، به محل خبرگزاری بیاید تا با او گفتوگو شود. از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. حسن محمودی، دبیر تحریریه ایبنا، که متوجه مسرت من شده بود علت آن را جویا شد و من در پاسخ گفتم که صندوقی هنرمند از دوستان قدیمی من است اما مدتهاست که خبری از او ندارم. امیدوارم آن روز که برای گفتوگو به ایبنا میآید بتوانم پس از گذشت سالها موفق به دیدارش شوم.
خوشبختانه آن روز فرا رسید. روز 21 مرداد که به دیدار آقای حمید رحیمی به طبقه چهارم ساختمان خانه کتاب رفتم، این دوست صمیمی به من اطلاع داد که آقای صادق صندوقی که مایل به دیدارش بودید برای گفتوگو به خبرگزاری آمده و هم اکنون با خانم ملیسا معمار مشغول گفتوگو است. آنقدر از شنیدن آن خبر خوشحال شدم که فوراً به طبقه سوم رفتم. مرحوم صندوقی با دیدن من از جای برخاست و میز گفتوگو را ترک کرد و احترام بسیار به من گذاشت، همسر ایشان هم صحبت کرده و از جا برخاسته بود به ایشان هم عرض ادب کردم. بعد از آن هم دور میز نشستیم و آقای صندوقی از دوستی دیرین خود با من سخن گفت و سپس به گفتگو با خانم معمار ادامه داد.
در دهه اول سال 60 من گذشته از تالیف سه جلد کتاب تاریخ برای کلاس اول، دوم و سوم راهنمایی، مشغول ویرایش چندین کتاب علوم انسانی برای راهنمایی و دبیرستان بودم و همین امر موجب شده بود که هرچند روز یک بار مرحوم صندوقی را در کتابخانه سازمان پژوهش و یا دریکی از تاقهای آن سازمان ملاقات کنم. وی اغلب مشغول نقاشی تصویر برای یکی از کتابهای درسی و یا تصویر پشت جلد یکی از کتابها بود و من در آن دوران شاهد فروتنی و تواضع آن هنرمند بودم. گذشته از آن، گاه، ضمن آنکه تکمیل تصویری که آن را قبلا کشیده بود برعهده داشت، از چند اثر من را که قبل از انقلاب خوانده بود سخن میگفت و آنگاه من را همچنان به نگارش داستانهای دینی دیگر تشویق میکرد.
وقتی از وی پرسیدم: «چه عاملی سبب شد که از کودکی با شوق فراوان به کشیدن و نقاشی مشغول شوی» وی از تشویق یکی از معلمان دوران دبستان خود سخن میگفت. او آن ماجرا را بارها و حتی در آخرین مصاحبه خود که با خانم معمار انجام داده، بیان کرده است. بیان این خاطره مهم از آنجا شروع شد که وی در پاسخ این پرسش که «آیا خاطرهای از نقاشی کشیدن در دوران کودکیتان دارید؟» پاسخی داد که در یکی از روزها در سال 1360 یا 1361 برای من گفته بود. این ماجرا را من در اینجا از همان گفتوگو میآورم تا یکبار دیگر این موضوع آشکار شود که معلمان در مدارس مخصوصا در دوران دبستان تا چه اندازه میتوانند در تشویق دانشآموزان به کارهای هنری موثر باشند. وی در پاسخ آن پرسش میگوید:
«کلاس اول ابتدایی که بودم بچهها در کلاس شلوغ میکردند. معلم ما که میخواست برای ساعتی کلاس را ترک کند و به بچهها گفت: «تا برگردم هرکدامتان یک نقاشی بکشید.» و من تصویری از یک خرگوش کشیدم. سایر همکلاسیهایم خوششان آمد و از من خواستند برایشان یکی از همان تصاویر طراحی کنم. اما مبصرمان مرا تهدید کرد که به معلم میگوید من تقلب کردهام تا مرا تنبیه کند. اما من حتی معنای تقلب را نمیدانستم و با چهرهای نگران منتظر آمدن معلم بودم. وقتی در کلاس باز و معلم وارد شد اضطراب داشتم و هر لحظه فکر میکردم معلم از کلاس اخراجم میکند، اما برخلاف تصورم وقتی معلم نقاشی را دید و متوجه شد که همه نقاشیها را من کشیدهام، من را صدا زد و گفت:
«اسمت چیست؟» گفتم: «صادق» ولی صندوقی را نگفتم... معلم دستی به سرم کشید و از بچهها خواست مرا تشویق کنند و همین تشویق بسبب شد که من به نقاشی علاقه بیشتری پیدا کنم. شاید اگر معلم ما در آن دوران مرا تنبیه میکرد من دیگر هرگز سمت نقاشی نمیرفتم.»
مرحوم صندوقی این تاثیر تشویق معلم خود را که موجب تحولی در زندگی وی شد در ملاقاتی که در 29 شهریور 1393 با استاد مسجدجامعی نیز داشته است بیان کرده و نشان میدهد که رفتار معلم تا چه اندازه میتواند در زندگی شاگردانش موثر باشد.
صندوقی این ماجرا را و نقش معلم خود را در زمانی که در سازمان پژوهش در دهه 60 با هم کار میکردیم برای من بیان کرد و من هم برای او شرح دادم که چگونه تشویق معلم انشاء در مدرسه «بندار رازی» در سال 1335 پس از آنکه چند انشاء را خواندم در من مؤثر افتاد. آن معلم آگاه که آقای غروی نام داشت با قاطعیت به من گفت: «نویسنده خواهی شد»
این دو جریان را در مورد مرحوم صندوقی و خود بیان کردم تا بدانید رفتار معلم تا چه اندازه میتواند در سرنوشت شاگردان موثر باشد.
من نه تنها نقاشیهای این هنرمند برجسته را در کتاب درسی دیدم و از دیدن آن تصاویر لذت بُردم بلکه تصاویر زیبای او در کتابهای «سفر به ماه» و «رنجبران دریا» و چند اثر دیگر از ژول ورن توجه من را بشدت جلب کرده بود. آنچه که در آن نمیتوان تردید کرد که آثار وی در تشویق افراد به خواندن داستانها و کتابهای دیگر بسیار موثر بود.
دقایقی چند شاهد گفتوگوی او با خانم معمار بودم و سپس خداحافظی کردم. 10 روز بعد از آن ملاقات کوتاه مدت یعنی در روز 31 مرداد 1397 خبر وفات وی در یکی از روزنامههای صبح آنچنان برایم غیرمنتظره و تاثیرآور بود که به سرعت خود را به خانه کتاب رساندم و با آقای محمودی و آقای رحیمی درباره آن هنرمند به گفتوگو نشستیم. امیدوارم که در مقدمه یکی از آثارم بیشتر از این هنرمند عزیز سخن گویم. هنرمندی که وفات ناگهانیاش مرا به شدت متأثر ساخت.