خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - عادله خلیفی: این یادداشت را یک روز پس از اولین یادداشت فریبا کلهر نوشتم و دراختیار انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، قرار دادم اما هیأت مدیره انجمن صلاح ندیدند تا منتشر شود. دغدغه دوستان انجمن را درک میکنم. بیم آن دارند که این یادداشت صدای انجمن بشود و اینطور که بهنظر میآید، انجمن علاقهای به مداخله در این گفتوگو ندارد. اما چنان که در این یادداشت نوشتم و به آن سخت باور دارم، گفتوگو حتی اگر با خشم هم آغاز شود راهی میگشاید برای همفکری و دیدن یکدیگر. «دیدن»، «شنیدن» را به همراه دارد و شنیدن «تأمل کردن» و «تأمل کردن» کمی «درنگ» و درک «یکدیگر». درک اینکه میتوانیم متفاوت باشیم، متفاوت ببینیم، متفاوت بگوییم و متفاوت فکر کنیم. «سکوت» راه را بر «امکان» میبندد.
«سکوت» راه را بر «امکان» میبندد!
تردید دارم بنویسم یا نه؟ سابقهام در ادبیات کودک چه زمانی که مربی بودم و کمتر مینوشتم چه حالا که بیشتر مینویسم، به 10 سال نمیرسد و در کنار دوستان نویسنده که مو سفید کردهاند و سالها گذراندهاند در ادبیات کودک و خوشی و ناخوشیها دیدهاند، بسیارکم است. اما چون باور دارم «بودن به از نبود شدن» مینویسم. فریبا کلهر دندان خشم بر جگر خسته نبسته است و سخن گفته. بخشی از سخنانش چنان که از دوستان شورای کتاب کودک شنیدم، درباره انتخاب چهار نهاد، ناشی از بیاطلاعی است. اما پرسشم این است که چرا دوستان دیگر نمینویسند و نمیپرسند؟ چرا گمان میکنیم پرسیدن بی مهری به دوستی است که انتخاب شده و یا آزردن دوستانی است که انتخاب میکنند؟ پرسش حق تمامی نویسندگان است. بپرسیم و پاسخ بگیریم. میدانم و شنیدهام که دوستان دیگری هم پرسشهایی شبیه کلهر دارند.
چرا جرأت پرسش عمومی نداریم؟
روش مهم است و کلهر خشمگین است. شاید لحنش را نپسندیم اما بخشی از خشم کلهر ناشی از سکوت دیگران است. پرسش ما کتمان توانمندی و زیبایی آثار فرهاد حسنزاده نیست که همه میدانیم رمانها و آثار درخشانی دارد در ادبیات کودک و گام به گام و صبورانه تا به این جا آمده. چرا ترجیح میدهیم درِ گوشی و در دورهمیهای خصوصی بپرسیم اما جرأت پرسش عمومی نداریم؟ فضای عمومی ما را میترساند؟ نمیترسیم فضای خصوصیمان عمومی شود و حرفهای درگوشیمان آنطور که نمیخواهیم به فضای عمومی برسد و آنگاه جای پرسشهای مستدلمان را بگیرد؟ من میپرسم! چرا احمد اکبرپور که کمتر اثر تصویری و یا رمانی از او خواندهام که نگاه متفاوتی نداشته باشد و یا محمدرضا شمس که اندیشه و نگاه فلسفی را وارد ادبیات کودک کرد نباید نامزد اندرسن باشند؟ هر دو که آثارشان مولفههای بومی قویای دارد و هر دو «اتفاق» هستند در ادبیات کودک ایران، پس چرا نه؟ فریبا کلهر هم تجربههای متفاوتی دارد. این را در رمانهایش میبینید. مجموعه کرگدنش را هم بخوانید. او هم اتفاق خوبی است. چرا جای زنان در این سالها در میان نامزدها خالی است؟ پس از کلهر دلگیر نباشیم. خشمگین است اما حق خودش میداند که بپرسد. جای اینکه ما هم خشمگین باشیم و فریاد بزنیم که چرا میپرسد، بگذاریم بگوید.
توان گفتوگو را از خودمان نگیریم حتی اگر با خشم آغاز شود
توان گفتوگو را از خودمان نگیریم حتی اگر با خشم آغاز شود. پای گفتوگو بمانیم و مستدل پاسخ دهیم. جامعهای که از گفتوگو میهراسد امکان رشد را از خودش میگیرد. دندان بر جگر نگذاریم، بپرسیم! باز هم تأکید میکنم که گفت و گو حتی اگر با خشم هم آغاز شود راهی میگشاید برای همفکری و دیدن یکدیگر. «دیدن»، «شنیدن» را به همراه دارد و شنیدن «تأمل کردن» و «تأمل کردن» کمی«درنگ» و درک «یکدیگر». درک اینکه میتوانیم متفاوت باشیم، متفاوت ببینیم، متفاوت بگویم و متفاوت فکر کنیم. «سکوت» راه را بر «امکان» میبندد!
بیشتر بخوانیم:
یادداشت فریبا کلهر: اندر ماجرای جایزه اندرسن و نویسندههایی که به سادگی بازی میخورند
واکنش محمدهادی محمدی به یادداشت فریبا کلهر: اگر همراه و همدل نیستیم بهتر است سکوت کنیم
واکنش فریبا کلهر به پاسخ محمدهادی محمدی: نویسندهها دلی پر و جرأتی اندک برای اعتراض دارند