خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- ملیسا معمار: براساس آمار موسسه خانه کتاب از ابتدای سال جاری تا به حال چهار هزار و 839 عنوان کتاب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان منتشر شده که برخی از آنها آثار بازنویسی متون کهن است مانند مجموعه دوجلدی «101 قصه کلیله و دمنه» بازنویسی بتول سعیدی از نشر ساویز، «بهترین قصهها برای بهترین بچهها» نوشته فاطمه صفاری آشتیانی از نشر یاس بهشتی، «داستانهای شاهنامه؛ بیژن و منیژه» بازآفرینی شهلا انسانی از نشر سمیر، «بیژن و منیژه» بازنویسی عباس رمضانی و صدیقه هاشمی از کتاب تارا، «پاسخ نامه سیاوش از طرف کیکاووس» نویسنده محمد اسدزاده و نگین اسدزاده، نشر اسدزاده، «پاسخ فریدون به پسران» نوشته محمد ابراهیمی ارزنق و لیلا حاجیلو از نشر آفتاب گیتی، «تاختن سهراب بر لشکر کاووس» نوشته مائده حسینی از نشر لسان فصیح؛ «تعبیر خوابگزاران از خواب افراسیاب» نوشته محمد اسدزاده و نگین اسدزاده از نشر اسدزاده، «جنگ رستم با شاه هاماوران» نوشته سیدمحد صندوقچهساز از انتشارات اسدزاده، «حکایتهایی از پروین اعتصامی» بازنویسی رویا عطایی از نشر آبینه، «حکایتهایی از گلستان سعدی» بازنویسی مریم سجادی از نشر آبینه، «حکیم ابوالقاسم فردوسی» نوشته سیدمصطفی حسینی از موسسه فرهنگی و هنری خراسان، «حکیم ابوالقاسم فردوسی؛ نگاهی نو به فردوسی» نوشته احمد شهوردی از نشر شهوردی و ... اما اینکه چرا سالانه با این حجم از کتابهای بازنویسی در حوزه کودک و نوجوان مواجهایم و چه تعداد از این آثار باکیفیت و ارزشمند است، به سراغ محمدرضا شمس، رفتهایم که سالهای زیادی را به بازنویسی متون کهن، قصهها و افسانهها پرداخته و آثاری مانند «بازنویسی 35 قصه از هزارویک شب»، «بهترین قصههای شاهنامه»، «افسانههای اینور آب» و «افسانههای آنور آب» را در کارنامه دارد.
باتوجه به اینکه بازنویسی متون کهن برای بچهها با تولید آثاری از سوی مهدی آذریزدی شروع شده و تا به حال ادامه دارد و نویسندگان بسیاری به این کار پرداختهاند، به نظر شما آیا این حجم بازنویسی متون کهن برای کودکان و نوجوانان کافی است؟
به نظر من کافی است و لزومی به تکرار و دوباره کاری وجود ندارد. مگر اینکه کسی بخواهد با نگاه تازه و زبان تازه این کار را انجام دهد و بعد از بررسی بازنویسیهای انجام شده بخواهد با شکل تازه، قدرت و انسجام بیشتری به موضوع بپردازد و کار بهتری از دیگران ارائه دهد. اما کاری که امروزه شاهدیم این است که متون کهن را عینا برمیدارند و ساده و منتشر میکنند، به نظر من کافی است و لزومی ندارد ادامه پیدا کند چون نه تنها کار بهتری ارائه نمیدهند بلکه کارهای ضعیفتری از کتابهایی که قبلا در این حوزه منتشر شده، عرضه میشود.
چرا این اتفاق میافتد؟
اغلب این آثار از سوی نویسندگان و ناشرانی منتشر میشود که میخواهند آمار ارائه دهند، سهمیه کاغذ بگیرند، بازگشت سرمایه قطعی داشته باشند و ... اما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید جلوی این کار را بگیرد و اجازه ندهد این کار ادامه یابد و این حجم از بازنویسیهای زرد و بازاری واراد بازار کتاب شود.
یعنی این بازنویسیها نوعی کتابسازی است؟
بله دقیقا یک نوع کتابسازی است برای سود بردن. کسی باید به بازنویسی متون کهن بپردازد که نسبت به ادبیات کهن و ادبیات معاصر احاطه داشته باشد و در این حوزهها صاحب نظر باشد، باید انواع بازنویسی را بشناسد، با زبان بچهها آشنا باشد و بسیاری موارد دیگر تا بتواند بازنویسیهای خلاقانه و جدید ارائه دهد. اما اغلب افرادی که امروزه این کار را انجام میدهند و جزء نویسندگان نسل جدید هستند این معیارها را نمیشناسند و کارهای ضعیفتری از کارهای قبلی ارائه میدهند. مثلا مهدی آذریزدی سالها قبل به بازنویسی متون کهن پرداخت اما بعد از او افراد دیگری مانند مهتدی صبحی یا صمد بهرنگی توانستند آثار بهتری تولید کنند. سپس نویسندگان نسل من آمدند و آثار جدیدی تولید کردند که برخی درخشان بود و بعد از ما هم نویسندگان دیگری وارد این حوزه شدند که باید از ما که نسل قبل از آنها بودیم بهتر باشند و کاری کنند که در زمینه بازنویسی متون کهن احساس رشد کنیم. اما این رشد احساس نمیشود و نوآوری، خلاقیت، زبان جدید و حرکت تازهای، دیده نمیشود. به همین دلیل است که میگوییم همین مقدار بازنویسی کافی است.
اشاره کردید یکی از دلایلی که سبب گرایش نویسندگان و ناشران به تولید این آثار میشود، اطمینان از بازگشت سرمایه است، در این باره بیشتر توضیح دهید.
مردم، متون کهن و ادبیات فاخر را میشناسند و نام شاهنامه، کلیله و دمنه، بوستان و گلستان، مثنوی، هزارویک شب و ... برایشان آشناست و به این متون اعتماد دارند. درنتیجه وقتی روی کتابی نامی از این آثار میبینند، بدون تعلل آن را میخرند و شک نمیکنند. براین اساس ناشر و نویسنده از بازگشت سمایه اطمینان دارند. اما متاسفانه این شناخت درباره سایر کتابها مخصوصا آثار تالیفی و خوب نویسندگان وجود ندارد و مردم به دلیل عدم شناخت نسبت به این آثار آنها را کمتر میخرند و بازگشت سرمایه در آنها کمتر است. مثلا مجموعه «افسانههای اینور آب» و «افسانههای آنور آب» من به چاپ بیستم رسیده یا ترجمهام از کتاب «44 قصه از هانس کریستین اندرسن» به چاپ 40 رسیده اما سایر کتابهای تالیفی و خلاقانه در بهترین حالت به چاپ دهم میرسد و اغلب گمنام میمانند. این آثار فقط از سوی نویسندگانی خریداری میشوند که به ادبیات کودک و نوجوان یا نویسنده مورد نظر علاقه داشته باشند. البته فیلمها و کارتونهایی هم که از تلویزیون پخش میشوند در فروش کتاب بسیار تاثیر دارند. زیرا مردم نسبت به آنها شناخت پیدا میکنند و همین شناخت سبب برندسازی در ذهن آنها میشود و وقتی کتابی درباره آن فیلم یا کارتون تولید میشوند، خیلی سریع میخرند.
به نظر شما آیا بازنویسی متون کهن در خارج از کشور هم مانند ایران همچنان پرطرفدار است؟
بله در کشورهای دیگر هم دقیقا همین اتفاق میافتد. در کشورهای دیگر به دلیل تنوع عنوانها به بازنویسی متون کهنشان هم میپردازند اما به دلیل تبلیغات زیادی که از سوی ناشران درباره کتابها انجام میشود و هزینههای زیادی که برای تبلیغات صرف میکنند، شناخت لازم در مردم ایجاد میشود و کتابها با استقبال روبهرو میشود. در کشورهای دیگر علاوه بر بازنویسی متون کهن، خلاصهنویسی و کوتاهنویسی هم انجام میشود و کتابهای پرحجم مانند آثار کلاسیک را خلاصه کرده و برای مخاطب امروز قابل پذیرشتر میکنند.
از بین بازنویسیهایی که تا بهحال منتشر شده است، چه آثاری را بیشتر میپسندید و برای مطالعه به دیگران پیشنهاد میدهید؟
اگر بخواهم از بین این آثار، کتابی را برای مطالعه به بچهها پیشنهاد دهم آثار آتوسا صالحی، اسدالله شعبانی، جعفر ابراهیمی شاهد، شکوه قاسمنیا، مرجان فولادند و نویسندههایی که شناختهشدهتر هستند و ادبیات فاخر، ادبیات معاصر و زبان را میشناسند، انتخاب میکنم. اما واقعیت این است که تعداد بازنویسیهای خوب و ارزشمند از ادبیات فاخر در ایران بسیار اندک است و به تعداد انگشتان دست میرسد و جا دارد افرادی بیایند و کارهای خوبی در این زمینه انجام دهند و بازنویسیهای ارزشمند ارائه دهند.