خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- غلامرضا امامی: این روزها شاهد غربت کتاب و کمخوانی مردم و شاید قهر آنها با کتاب هستیم و برگزاری برنامههای مختلف فرهنگی در هفته کتاب یا فرخوانی برای کتابگردی آدمی را امیدوار میسازد که کتاب از این غربت و از این بحران نجات یابد و بار دیگر جای شایستهاش را در میان کودکان، نوجوانان و خانوادهای کشورمان بازیابد؛ در میهنی که زمانی کتابهای خطی بر بار شتران حمل میشد و از شهری به شهر دیگر در مسیرهای طولانی برده میشد، در میهنی که روزگاری حافظ این شعر زیبا را در شیراز سرود که «در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد/ حالتی رفت که محراب به فریاد آمد» و ابن بطوطه در سفرنامه زیبایش که به زبان عربی است این شعر را به فارسی آورده است. شگفتا شهرت این شعر به گونهای بوده است که 40 سال پس از خاموشی شاعرش، به «چین» آن زمان رسیده است و بلمرانان در آنجا پارو میزدند و میخواندند.
ما هرگز نخواستهایم یا نتوانستهایم کشورگشایی کنیم و به زور بر مردمی حکومت کنیم اما ادبیات ما، فرهنگ ما و کتاب ما جهان را فتح کرده بود. مثلا وقتی به قصر توپکاپی در کشور ترکیه میروی شعرها و نوشتهها به فارسی است در کشور هندوستان نیز زبان ادبی مردم پس از اردو، فارسی است و هنوز هم در معابد هند شعر فارسی میدرخشد و گنجینهای از کتابهای خطی ما در این شبه قاره وجود داشته است. مردم ما در ایران نیز قبل از مشروطیت و سالهای پس از آن با وجود بیسوادی گسترده، عشق به کتاب، در جانشان موج میزد. به عنوان مثال عبدالرحمان کواکبی که تباری ایرانی دارد چند سال قبل از جنبش مشروطه کتابی به نام «طبیعت استبداد» به عربی در شام آن زمان (سوریه) منتشر کرد. شگفتا 4 سال بعد این کتاب به فارسی ترجمه شد و در چاپ سنگی خوانندگان فراوان در ایران یافت.
به نظر من کتابخوانی باید از خانه و خانواده شروع شود. در گذشته مادربزرگها یا مادرانمان برای ما قصههای شفاهی میگفتند و ما ادامه قصه را در خواب میدیدیم و به خواب میرفتیم، حالا چقدر زیباست که هر شب مادری قصهای از کتابی برای فرزندش بخواند و بچهها با کتاب آشنا شوند بهجای اینکه از کودکی تبلت بهدستشان بگیرند و وارد فضاهای مجازی شوند. کار دیگری که میتوان برای ترویج کتاب و کتابخوانی در کشور انجام داد و در غرب رواج زیادی دارد عرضه کتاب در سوپرمارکتها در کنار گوشت و میوه و خواروبار، است. در خارج از کشور مردم معمولاً هفتهای یک بار خرید میکنند اما کتاب از جمله کالاهایی است که حتما در سبد خانواده وجود دارد.
به گمانم مهمترین کار برای ترویج کتابخوانی در کشور نگرش نهادهای دولتی به کتاب است. چه سودی دارد که شهرداری تهران تصویر پشت جلد کتابها را بر تابلویی نصب کند و با هزینهای گزاف بر خیابانها و میدانها بیاویزد، اما از خرید کتاب حتی برای کتابخانهها دریغ ورزد. گمان میبرم اگر شهرداری به جای این کار حداقل از هر کتاب نشر شده 10 نسخه برای کتابخانههایش خریداری کند ما از این بحران نجات یابیم.
پیشنهاد دیگرم به بنگاههای اقتصادی است. بسیاری از موسسات توانمند اقتصادی سالانه سررسیدنامههایی را به رایگان به مردم میبخشند، چه پسندیده است که این موسسات کتابی را با نام همان موسسه، حتی برای تبلیغات هم که شده به مشتریانشان هدیه دهند. سررسیدنامه تنها برای یک سال در دفترکار یا خانه افراد میماند اما به قول شاعر:
«به چه كار آيدت ز گل طبقي
از گلستان من ببر ورقي
گل همين پنج روز و شش باشد
وين گلستان هميشه خوش باشد»
کتاب گلستانی است برای همیشه، همه جا، همه زمانها و مکانها. امیدوارم بیشتر قدرش را بدانیم و برای ترویج کتابخوانی تلاش کنیم.