خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، زهره مسکنی: از زمانی که در کتاب فارسی خود خواندیم: «کودکان اين زمين و آب و هوا/ اين درختان که پرگل و زيباست/ باغ و بستان و کوه و دشت همه/ خانه ما و آشيانه ماست...» خیلی سال میگذرد. آن روزها که روخوانی فارسی برای خودش ابهتی داشت، یکی از نمرات مستقل کارنامههای هر سه ثلث ما بود و ما میبایست برای کسب یک نمره آبرومند از این درس، هم اشعار راحفظ میکردیم و هم با استفاده از کلمهها و ترکیبهای تازه تکتک مصراعها و ابیات را معنی میکردیم، نمیدانستیم و کسی هم به ما نگفت که این واژگان را نباید فقط حفظ کرد بلکه بایست چنان به گوش جان سپرد و در عملیاتیکردن آن چنان جدیّت به خرج داد که گویی زمین و آب و هوا را همین الان دارند از ما میگیرند. ما نمیدانستیم. بزرگترهایمان شاید میدانستند اما آنها غرق دغدغههای دنیای بزرگی خود و غافل از ستارههایی بودند که یکییکی از آسمان کودکی ما محو میشد.
در این روزگار اما بزرگترها خیلی هیاهو دارند. حالا روزی دارند به نام هوای پاک و در آن روز به صورت نمادین هی رکاب میزنند و سخنرانی میکنند و شعار میدهند. شعارهایی که معنیاش میشود همان کلمهها و ترکیبهای کتاب فارسی اما نه چندان تازه! آن کلمات برای ما کمی تکراری است. برای کودکان ما هم تکراری است. آنها چنان به آلودگی هوا و زمین و آب و ... خو گرفتهاند که تعطیلی مدرسه به همین دلیل برایشان عادی شده است. آنها کلاً با چیزی به نام آسمان پرستاره بیگانهاند چه برسد به اینکه در صدد بهدستآورن دوبارهاش باشند ولی با مفاهیم دیگری که آن زمان برای بزرگترهای ما هم غریب بود، آشنا هستند.
میگویند هدف از اعلام روز ملي هواي پاك ايجاد حساسيت در جامعه است و غیر از انواع و اقسام تدابیر و راهحلهای ریز و درشت، مشاركت مردم یکی از اصلیترین راهکارهای كاهش آلودگي هواست. انگار در این وانفسای بیاکسیژنی، هر کسی نه به سهم خود بلکه بیش از سهم خود باید برای رهایی بکوشد. پس نقش رسانهها در حفاظت از محیط زیست و تأثیر آنها در رفتار مردم میان بسیار حائز اهمیت است و کیست که منکر اثرگذاری شاخههای مختلف ادب و هنر در بهبود شرایط فرهنگیِ منجر به زندگی بهینه باشد. نقش ما به عنوان کودکانِ ناآگاه دیروز و بزرگترهای (بخوانیم آگاهِ امروز) برای بدترنشدن اوضاع آیندگان چیست؟ اگر بنده را به دارابودن خصوصیت آن شخصیت ناامید کارتون گالیور متهم نمیفرمایید، باید گفت اینگونه که بادی نمیوزد و شاخهای هم نمیجنبد و ریههایمان به تنفس نه چندان لذتبخش اکسیژن مرگ تن داده، به نظر نمیرسد در زمان حیاتمان دیگر چشممان به دیدن ستارگان آسمان شب روشن شود.
چند سال پیش وقتی آماده نوشتن مجموعه داستان «دانیلوها» بودم همین موضوعات بود که مرا بر آن داشت تا حتماً یکی از این پنج جلد را به عنوان «آسمان کجاست» به بحث آلودگی هوا و آموزش چگونگی سهیمبودن شهروندان در پاکی هوای شهر در قالب قصه اختصاص دهم. ماجرا از این قرار است که یک روز صبح دانیلوها که موجودات باهوش و کوچکی هستند وقتی از خواب بیدار میشوند، میبینند آسمان شهر گم شده است و سپس به موازات پیشبرد قصه با کمک تصاویر و اسامی شخصیتهای فانتزی نظیر «دانیلوی شاتوتی؛ دانیلوی پیچپیچی؛ دانیلوی راهراه؛ دانیلوی آبنباتی؛ دانیلوی ستارهای و ...» به علل آلودگی هوا و تلاش جمعی برای برطرف کردن تکتک این مشکلات پرداخته میشود تا کمکم آسمان دوباره به شهر آنها برگردد.
کودک امروز مثل گذشته ما با مفاهیمی چون دود و مراکز معاینه فنی و استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی و ضرورت خروج کارخانهها از داخل شهرها و ... بیگانه نیست. کودک امروز به عمق فاجعه آگاه است. کافی است راه مناسب برای مرتفعنمودن مشکلات و پیشگیری از وحشتناکتر شدن اوضاع را به او نشان دهیم تا بتوانیم حداقل از طریق او به کودک فردا و پس فردا سود برسانیم. سهم من و شما چیزی فراتر از غوطهورشدن در خاطرات آبیِ آسمان کودکی است. سهم من و شما خلق مستمر و مداوم خوراک فکری و آمادهسازی بستر اجرایی کردن تفکرات ارزنده است. بیایید در «روز هوای پاک» کمی بیشتر به آینده بیاندیشیم.