به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، انتشارات امیرکبیر کتابهای داستانی «بَبَل»، «آینه نازنین» و «مورچهای به اسم گل باقالی» نوشته علی باباجانی را برای کودکان منتشر کرده است. کتاب «بَبَل» با تصویرگری طلعت اشرفی ماجرای الاغی به نام ببل را بیان میکند که در باغی سبز و زیبا برای پیرمردی کار میکرد. ببل دلش میخواست در باغ بخواند و بگردد و گل بچیند و یونجه بخورد.
کتاب «بَبَل»
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «ببل آن روز بیحال و گرفته قلی را که سوارش بود، میبرد. به آرامی به سوی باغ میرفت و هرچیزی که او میدید، میخورد. نگاهش که به آب افتاد، فکری به مغز کوچک او ناخنک زد کسی انگار او را قلقلک داد به این بیچارهی ساده کلک زد...»
کتاب «آینه نازنین»
در بخشی از کتاب «آینه نازنین» با تصویرگری سپیده قراگوزلو نیز میخوانیم: «نازنین گفت: «میخواهم آینه را بشکنم.
دارد مرا مسخره میکند.»
مادر جلو آمد و دست نازنین را گرفت و گفت: «میدانی آینه را بشکنی، هر دوتایتان ضرر میکنید؟ تو بیشتر آسیب میبینی.»
نازنین پرسید: «چه طوری؟»
مادر گفت: «اول اینکه دستت بُریده میشود و خون میآید و بعد این که آینه تکه تکه میشود و تو را خیلی زشت نشان میدهد.»
نازنین گفت: «آخه...»
مادر گفت: «آخه ندارد. حالا جلوی آینه بایست و لبخند بزن.»...»
کتاب «مورچهای به اسم گل باقالی»
در بخشی از کتاب «مورچهای به اسم گل باقالی» با تصویرگری انوشه عسگری فراهانی نیز میخوانیم: «رفت تو اتاقش. کت و شلوار شیکش را پوشید.
چمدانش را برداشت و مسواک و حوله و لباس و وسایل شخصیاش را توی آن گذاشت. دوستش گفت: «کجا؟» گفت: «میروم عروسی.»
آن یکی دوستش گفت: «خب. کت و شلوار عروسی پوشیدی»
حرفی نیست. چرا چمدانت را بستی؟»
گلباقالی گفت: «خب عروسی در یک شهر دیگر است. چند روزی باید آنجا باشم.»
این یکی دوستش گفت: «عروسی کیه؟»
دوست طبقه بالایی پرسید: «عروسی کجاست؟»
دوست طبقه همکف گفت: «پس چرا ما را دعوت نکردهاند؟»
گل باقالی از این همه سوال کلافه شد و گفت: «اصلا به شما چه؟!»
وای وای! گلباقالی فراری که شد هیچ، دروغگو هم شد.
تازه عصبانی هم شد و با دوستانش دعوا کرد...»
انتشارات امیرکبیر کتابهای داستانی «بَبَل»، «آینه نازنین» و «مورچهای به اسم گل باقالی» را با شمارگان پنج هزار نسخه و قیمت هزار تومان برای هر جلد منتشر کرده است.