خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ملیسا معمار: تازه داشت به قسمت هیجانانگیزش میرسید که ناگهان معلم وارد کلاس شد و من آنقدر سریع کتاب را در کیفم پرتاب کردم که انگار زشتترین کار دنیا را انجام داده بودم؛ خواندن کتابهای غیردرسی در مدرسه ما مجاز نبود و ما مخفیانه کتابهای موردنظرمان را که اغلب رمان بودند در مدرسه میخواندیم و در بین گروه پنج نفری که با شیوا و بهارک و شادی و نازنین داشتیم دستبهدست میکردیم. وقتی که رمان میخواندم آنقدر در فضای داستان غرق میشدم که اصلا نمیفهمیدم دور برم چه میگذرد و روزها پی در پی در رویای اینکه بالاخره من هم روزی نویسنده میشوم، گذشت تا اینکه در دانشگاه با جلسات مختلف نقد و بررسی کتاب آشنا شدم و در نشستهای کتابخوانی شرکت میکردم. همیشه فکر میکردم که اگر خواندن کتابهای غیردرسی در مدرسه مجاز بود و من همان موقع میتوانستم در اینگونه جلسات نقد و بررسی و نشستهای کتابخوانی دستهجمعی شرکت کنم چقدر میتوانست در رشد و پیشرفتم تاثیرگذار باشد و راه و مسیر زندگیم را تغییر دهد.
مدتی پیش متوجه شدم نشستهای کتابخوانی دسته جمعی کودکان و نوجوانان با حضور بچههای علاقهمند به کتاب و کتابخوانی در فرهنگسراهای مختلف تهران برگزار میشود. یکی از این نشستها «نشست کتابخوانی دسته جمعی نوجوانان» بود که به همت رضوان خرمیان، نویسنده و کارشناس ادبی، در کتابفروشی کتاب داستان فرهنگسرای رسانه برگزار میشد. تصمیم گرفتم به این فرهنگسرا بروم و در این نشست شرکت کنم.
حضور در بین منتقدان کوچک
حضور کودکان و نوجوانان علاقهمند به کتابخوانی در این جلسه مرا شگفتزده کرد. آنها هرکدام کتابی در دست داشتند و با هم درباره بخشهای مختلف اثر گفتگو میکردند گاهی هم آثار مختلف دیگری را که خوانده بودند برای مطالعه به هم پیشنهاد میدادند.
احساس کردم در بین نویسندگان و منتقدان کوچکی نشستهام که در آینده ممکن است هرکدام تبدیل به یک نویسنده یا منتقد برجسته و نامدار شوند. در این جلسات کتابی برای مطالعه به بچهها معرفی میشد و در جلسه بعد کودکان و نوجوانان میتوانستند در ملاقات و گفتوگو با نویسنده اثر نظرات خود را درباره بخشهای مختلف داستان بیان کنند. به این ترتیب هم با نویسنده آثار از نزدیک آشنا میشدند، هم آداب و روش نقدکردن کتاب را میآموختند و تجربهای شیرین کسب میکردند.
در این جلسه قرار بود رمان «هستی» با حضور نویسنده اثر یعنی فرهاد حسنزاده خوانده و بررسی شود. البته پیش از این هم آثاری مانند «غول بزرگ مهربان» نوشته رولد دال با ترجمه محبوبه نجفخوانی، «قلبهای نارنجی» نوشته مینو کریمزاده، «کنسرو غول» نوشته مهدی رجبی، «خانواده آقای چرخشی» نوشته طاهره ایبد، «خانهای در تاریکی» نوشته سیامک گلشیری، «پسرخاله وودورو» ترجمه محبوبه نجف خوانی، «لالایی برای دختر مرده» نوشته حمیدرضا شاهآبادی، «شاهزاده خانومی در مترو» نوشته محدثه گودرزنیا، «چشم عقاب» نوشته محسن هجری و «گل»، «چشمانداز شنبهها» ترجمه شهلا انتظاریان، «زمستان سبز» نوشته نورا حقپرست و «پدر، عشق و پسر» نوشته سیدمهدی شجاعی برای خوانش گروهی و بررسی به نوجوانان معرفی شده بود.
جلسه برگزار شد و بچهها نقدها و نظراتشان را در گفتوگو با نویسنده بیان کردند. فرهاد حسنزاده نیز درباره اینکه چطور شده که این رمان را نوشته و همچنین بخشهای مختلف داستان برایشان توضیحاتی داد و در پایان، کتابهای بچهها را امضا کرد.
هیوا: میخواهم فرهنگ کتابخوانی را بین دوستانم رواج دهم
بعد از جلسه با نوجوانان حاضر، به گفتوگو نشستم و درباره انگیزهشان از شرکت در این نشست پرسیدم. هیوا؛ یکی از بچههایی که در این جلسه بود، میگفت: سوم دبستان بودم که پدرم برایم یک مجموعه رمان «جودی دمدمی» را خرید. آنها نخستین رمانهایی بودند که خواندم. من همیشه عاشق کتاب خواندن بودم و از کلاس سوم به طور جدیتر کتابخوانی را شروع کردم. پس از اینکه به این دورهمی ملحق شدم به کتاب علاقه بیشتری پیدا کردم و این مسئله برای خودم تعجب برانگیز بود چون مشتاق شده بودم کتاب و فرهنگ کتابخوانی را بین دوستانم نیز رواج دهم و یک کتاب را طوری دقیق بخوانم که بتوانم حتی آن را نقد کنم و این برایم جلوه جدیتری نسبت به قبل داشت.
وی درباره اینکه چگونه با این گروه کتابخوانی نوجوان آشنا شده است، نیز توضیح داد: اواخر مهر یا اوایل آبان 1395 بود که یکی از همکلاسیهایم، درباره این دورهمی به من خبر داد. نمیدانم چگونه بحثمان به این سمت کشیده شد اما با کمترین توضیحی که داد بیشترین استقبال را کردم و با اشتیاق اسم کتابی که قرار بود در جلسه بعدی خوانده شود را پرسیدم. رمان «کنسرو غول» نوشته مهدی رجبی بود. جالب این است که چندی پیش این کتاب را هدیه گرفته بودم و هنوز وقت خواندنش را پیدا نکرده بودم. همان روز بعد از مدرسه شروع کردم به خواندن کتاب و از آن چهارشنبه به بعد من هم شدم عضو ثابت این دورهمی.
اعضای گروه کتابخوانی، خانواده فرهنگی من هستند
محدثه باقری، هم یکی دیگر از نوجوانانی بود که در این نشست با او همصحبت شدم. محدثه میگفت: مدتی از شروع مدارس در مهرماه گذشته بود که توسط یکی از دوستانم از جلساتی تحت عنوان کتابخوانی دسته جمعی نوجوانان مطلع شدم. گویا قرار بر این بود که عدهای نوجوان ۱۲ تا ۱۸ سال به طور متوالی و همزمان باهم کتابی را بخوانند و سپس دور هم جمع شوند و به بازگویی نظراتشان درباره کتاب بپردازند. در این میان چیزی که توجهم را جلب کرد همراهی و حضور نویسندگان کتابهای خوانده شده در این جلسات بود و مرا بیشتر مصمم کرد در این جلسات شرکت کنم.
این نوجوان ادامه میدهد: در ابتدا تعداد بچهها کم و کتابخواندن همزمان برایمان سخت و دشوار بود. اما به همت خانم خرمیان دست به دست هم دادیم و متعهد شدیم که این جمع کوچک را به گروهی بزرگ و حرفهای در کتابخواندن تبدیل کنیم و همین کار را هم کردیم و به بیش از ۲۵ نفر رسیدیم. گروهی که هر هفته با اشتیاق کتاب را از کتابفروشی تهیه میکنند و در حالی که چشمانشان از برق کنجکاوی میدرخشد صفحات کتاب را به دنبال نکتهای ریز زیر و رو میکنند. حالا چنان اتحاد و صمیمیتی میان ما برقرار است که خودمان نیز تعجب میکنیم و حالا دیگر این گروه کتابخوان خانواده فرهنگی من هستند.
این کودکان و نوجوانان پس از ۶ ماه شرکت در این جلسات و خواندن گروهی کتابهای مختلف و ملاقات با نویسندههای آنها و نقد و بررسی آثار، دیگر کتابخوانهایی معمولی و عادی نیستند. اکنون آنها آموختهاند که چگونه کتاب بخوانند و با در نظر گرفتن همه جنبههای کتاب چیزی را از قلم نیندازند و یاد گرفتهاند وقتی نویسنده کتاب روبهرویشان مینشیند چگونه با نکات ریز و درشتی که بیان میکنند، او را متحیر سازند.
به گفته رضوان خرمیان، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان، هدف از برگزاری این نشستها ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی و آموزش کتابخواندن حرفهای و هدفمند به خصوص در میان قشر نوجوان جامعه است که تا حد زیادی محقق شده. همچنین حضور و همراهی نویسنده آثار در کنار نوجوانان سبب تشویق بیشتر بچهها و ایجاد انگیزه برای کتابخوانی در آنها میشود.
کودکان و نوجوانان را با کتاب آشتی دهیم
امروزه در شرایطی به سر میبریم که اوضاع کتاب اصلا خوب نیست و کتابخوانی دوران رکود خود را میگذراند. به گفته شهرام اقبالزاده؛ نویسنده، مترجم و پژوهشگر کودک و نوجوان، ما در دوره قهر با کتاب به سر میبریم. آنقدر استقبال مخاطبان از کتابها کم شده که تیراژ به 500 نسخه رسیده است و ما باید کاری کنیم و چارهای بیندیشیم تا کودکان و نوجوانانمان با کتاب آشتی کنند.
اقبالزاده معتقداست دلیل اینکه اغلب دانشآموزان در اوقات فراغت خود تمایلی به کتاب خواندن ندارند و بیشتر دوست دارند بازی کنند این است که آموزش و پرورش ما نمرهمحور است و سختگیریهای زیادی که در این سیستم وجود دارد بچهها را از کتاب دلزده کرده است، آنها فقط کتاب درسی را به عنوان کتاب میشناسند، در نتیجه نسبت به مطالعه تمایلی ندارند. ما باید کاری کنیم کتاب وارد کتابخانههای مدارس شود و در دسترس دانشآموزان قرار گیرد.
لذت کتابخوانی را به کودکان و نوجوانان بچشانیم
امروزه عوامل مختلفی مانند روشهای نادرست سیستم آموزشی در مدارس، توزیع نامناسب کتابها مخصوصا کتابهای کودک و نوجوان، امکان پایین دسترسی بچهها به کتاب، کمبود تعداد کتابخانههای کودک و نوجوان، افزایش استفاده از اینترنت، فضای مجازی و بازیهای کامپیوتری، کودکان و نوجوانان را از کتاب خواندن دور کرده است. در این شرایط باید بکوشیم با استفاده از راههای مختلف انگیزه و علاقه به کتابخوانی را در میان کودکان و نوجوانان افزایش دهیم. یکی از این راهها برگزاری کارگاههای دسته جمعی کتابخوانی کودک و نوجوان است که میتواند به واسطه حضور نوجوانان در گروههای همسالان و تبادل نظر با یکدیگر و همچنین ملاقات و گفتوگوی نوجوانان با نویسنده و مترجم آثار سبب تشویق بیشتر بچهها و ایجاد انگیزه برای کتابخوانی در آنها میشود. قطعا اگر بتوانیم لذت کتابخوانی را به کودکان و نوجوانان بچشانیم آنها هیچوقت کتاب را کنار نمیگذارند.