احسان عباسلو در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره وضعیت تالیف و ترجمه در ادبیات کودک و نوجوان گفت: ترجمه مدخلی است برای ورود. گاه با اصطلاح و عبارت دروازه ترجمه روبهرو هستیم. ترجمه در اصل ویزایی است که با آن فرهنگها اجازه دخول به دیگر سرزمینها را مییابند و جالب این که علیرغم گاه حضور کوتاه خود، خاطرات و ماندگاری فراوانی را بر جای میگذارند.
این نویسنده و منتقد ادبی توضیح داد: ترجمه علاوه بر سرگذشتها، شخصیتها را هم وارد فرهنگ و سرزمین ما میکند. آشنایی با شخصیتها و سرگذشتها و به خصوص شیوههای بیانی و به ویژه زبان یک فرهنگ دیگر شاید از منظری بد نباشد، اما اگر بخواهد زبان ملی و هویتی یک سرزمین را تحت تاثیر قرار دهد آنجاست که ما را در مواجهه با خود هوشیار ساخته و ما را ناگزیر میسازد تلاش کنیم تا در دادن اجازه ورود بدان تامل بیشتری را به کار بندیم.
وی افزود: متاسفانه مدتی است که ما کمی غیرمعقول مرزهای فرهنگی خود را باز گذاشتهایم و اجازه ورود را برای محصولات فرهنگی غیربومی برداشتهایم. چنین امری سبب شده تا گاه به تناسب حجم و گاه به تناسب موضوع، حوزه ترجمه بر حوزه تالیف غالب آید. حاصل چنین رویکردی این بوده که شخصیتهای داستانی خارجی تا روی جلد کیفها و کتابها و لباسها پیش آمدهاند و اثبات کردهاند که در حفظ مرزهای فرهنگی آن چنان پایدار و هوشیار نبودهایم.
شخصیتهای داستانی میتوانند جاودانه شوند
عباسلو با بیان اینکه شاید سرگذشتها به سبب تکرارهایی که در داستانهای تالیفی هم دارند ماندگاری زیادی را برخوردار نباشند اما شخصیتها طبیعتاً میتوانند جاودانه شوند، گفت: این مهم جای را بر حضور شخصیتهای فولکلوریک و فرهنگی خودمان میتواند تنگتر بکند (که البته متاسفانه کرده). علیایحال باید ببینیم راز ماندگاری این شخصیتها چیست؟
وی اضافه کرد: طبیعتاً راز ماندگاری این شخصیتها سوژه خوب و پرداخت خوب است. اینجاست که باید به ضعف تالیف اشاره داشت و حال مجبور خواهیم شد بخشی از بار مسئولیت را از دوش متولیان قانونگذار و اجرایی عرصه فرهنگ برداشته به سمت نویسندگان متوجه کنیم. اگر بخواهیم جایگاه شخصیتهای داستانی خود را محفوظ داریم یا اصلاً به فکر خلق شخصیتهایی تازه باشیم، ناگزیریم به سراغ موضوعاتی برویم که جذابیتهای خاص خود را برای کودک و نوجوان امروز داشته باشد.
مترجم «فلسفه داستان کوتاه» نخستین گام را پیدا کردن ذائقه کودک امروز دانست و گفت: این میسر نیست مگر با کودک و نوجوان نشستن و برخاستن. اما سئوال دیگری اینک مطرح میشود؟ چه اندازه نویسندههای ما به سراغ مهدهای کودک میروند و با کودکان آشنا میشوند؟ با نیازهای آنان و ذائقههای آنان؟ چقدر در مدارس و دبیرستانها حاضر میشوند؟ تا تعامل نزدیکی با این قشر محقق نشود نمیتوان نیاز داستانی آنان را شناخت. تا نیاز داستانی ایشان مشخص نشود نمیشود داستانی باب دل آنها به رشته تحریر درآورد و تا داستانی باب دل این عزیزان نوشته نشود نمیشود انتظار خلق شخصیتهای ماندگار داشت. پیداست که برای حل این معضل باید به زنجیرهای از علل و معلول توجه و تعمق کرد.
شیوه تفکر و تکلم در موقعیتهای داستانی خاص میتواند الگویی برای بچهها باشد
این منتقد ادبی مشکل دیگر تفوق ترجمه بر تالیف را ورود زبانی نامانوس در فرهنگ زبانی و رفتاری ما دانست و گفت: این زبان اگرچه در فرم و بیان، ایرانی نشان میدهد اما در ماهیت برآمده از داستان ترجمه و شخصیت خارجی است. زبانی است که لایههای احساسی و فکری آن میتواند از احساس و اندیشه شخصیت داستان برآمده باشد و این شخصیت چون در بافت غربی خلق شده طبیعی است که بر همان مبنا هم فکر و احساس کرده باشد.
عباسلو افزود: شیوه تفکر و تکلم در موقعیتهای داستانی خاص نیز میتواند سرمشق و الگویی برای کودک و نوجوان باشد. حتی طریق مواجهه با یک معضل که در داستان به صورت گره داستانی خود را نشان میدهد میتواند خود یک نکته تعلیمی برای قشر کم سن ما باشد. بدین ترتیب مخاطب داستان ترجمه که یک ایرانی است شیوهای را در مواجهه با یک مشکل یاد خواهد گرفت که با فرهنگ برخوردی و تعاملی و رفتاری و اعتقادی او میتواند فرسنگ ها فاصله داشته باشد. پس رفتارپذیری ناشی از ترجمه خوانی را نمیشود مورد انکار قرار داد. و همین امر ما را واد میدارد تا به ترجمه لااقل در حوزه کودک و نوجوان توجه بیشتر و هشیارانهتری داشته باشیم.
پوشش، نمای بیرونی فرهنگ فردی است
نویسنده کتاب «کلاژ» با بیان اینکه حوزه رفتاری و تقلید در آن صرفاً در تکلم خلاصه نمیشود، افزود: این موضوع در نوع پوشش که بیرونیترین لایه فرهنگی است بیش از هر چیز میتواند تجلی یابد. پوشش، نمای بیرونی فرهنگ فردی است. بسیاری از سبکهای پوششی امروز ما متاثر از فیلمها و داستانهای غربی هستند که البته منظور همان شخصیتهای داستانی خواهند بود و این نکته باز هم به ضعف تالیف ما باز میگردد. داستاننویس ما طراح لباس نیست در جایی که شاید امروزه لازم است که باشد. برای خلق یک داستان متفاوت باید همه چیز متفاوت باشد حتی شخصیت. تفاوت شخصیتها در کردار صرفاً خلاصه نمیشود بلکه در زبان و بلکه در ظاهر او نیز هست. چرا داستاننویس ما به فکر این نیست تا با ارائه پوشش خاصی شخصیت داستان خود را خاص کند و این پوشش را حتی الگویی برای مخاطب کودک و نوجوان خود بسازد؟
اغلب نویسندگان مضمون محور حرکت میکنند
به گفته عباسلو، نویسندگان ما متاسفانه بیشتر مضمون محور حرکت میکنند و از آن بدتر این که کلیشههایی برای شخصیتهای مثبت و قهرمان در ذهن دارند که بر مبنای آن به خلق این شخصیتها میروند حال که میتوان با نوآوری، همه چیز را از نو خلق کرد به خصوص آن مواردی که امروزه برای مخاطب نوجوان و کودک ما مورد نیاز و توجه است. بله داستان امروز این گروه سنی قهرمان میخواهد و بدون قهرمان الگو دادن ممکن نیست اما بایست قهرمان را خودمان پیش و بیش از این گروه بشناسیم. در حال حاضر این قهرمانان چهرههای وارداتی بودهاند. امید که قهرمان داخلی ما نیز روزی اجازه ورود به سرزمین ادبیات کودک و نوجوان را پیدا کند گرچه هیچ قهرمانی برای ورود نباید منتظر اجازه بشیند.