خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -ملیسا معمار: موضوعاتی که برای نوشتن ادبیات کودک و نوجوان انتخاب میشوند و چگونگی پرداختن به آنها از اهمیت خاصی برخوردار است چراکه علاوه بر اینکه باید برای بچهها جذاب و سرگرمکننده باشند باید مهارتهای لازم برای خوب و صحیح زندگی کردن را نیز به آنها بیاموزند و کودکان را برای ورود به زندگی اجتماعی آماده کنند. در این راستا نویسندگان میتوانند با استفاده از خلاقیتشان از منبع غنی و ارزشمند متون کهن بهره برده و با بازآفرینی آنها براساس دنیا و فضای ذهنی کودکان امروزی آثاری خلق کنند تا هم بچهها را به کتابخوانی علاقهمند کند و هم مهارتهای لازم برای زندگی را در اختیار آنها قرار دهد. مجموعه «وقتی من اینشکلیام» ازجمله آثاری است که از سوی معصومه یزدانی با بهرهگیری از متون کهن برای گروه سنی «ب و ج» بازآفرینی شده و از سوی انتشارات فنی ایران (کتابهای نردبان) منتشر شده است. یزدانی که پیش از این کتاب «راز سر به مهر شهرنواز» را براساس افسانهای تاریخی برای نوجوانان نوشته و در آن داستان نوادههای ضحاک و شهرنواز را به تصویر میکشد، اینبار به سراغ داستانهایی از کلیله و دمنه، مثنوی، مرزباننامه و قابوسنامه رفته است. به این بهانه با او گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید.
چه شد که مجموعه «وقتی من اینشکلیام» متولد شد؟
کارگروه تالیفی در سال 1394 به دبیری آتوسا صالحی در انتشارات فنی ایران (کتابهای نردبان) تشکیل شد و من هم در این کارگروه حضور داشتم. هدف از تشکیل این کارگروه بازآفرینی داستانهای کهن با دو موضوع محیط زیست و مهارتهای زندگی بود. در جستوجوها و تحقیقاتی که انجام دادم به این داستانها رسیدم که قابلیت بازآفرینی برای مخاطب کودک را هم داشتند. این داستانها از کلیله و دمنه، مثنوی، مرزبان نامه و قابوسنامه بودند که در بازآفرینی تبدیل شدند به مجموعه 6 جلدی «وقتی من این شکلیام» با تصویرگری پگاه رخشا و طراوت جلالی فراهانی.
باتوجه به داستانهای زیادی که در متون کهن وجود دارد علاوه بر قابلیت بازآفرینی برای مخاطب کودک چه معیارهای دیگری را برای انتخاب این داستانها مورد توجه قرار دادید؟
مهمترین دلیل انتخاب این آثار، قابلیت انتقال اصول مهارت زندگی بود. ضمنا متن اصلی داستان باید برای مخاطب کودک مناسب باشد. شخصا هم طنز موجود در داستانها را دوست داشتم.
کدامیک از این داستانها برایتان جذابیت بیشتری دارد؟
داستان «گاوی و تله موش» برای خودم خیلی جذاب بود، تغییر سرنوشت لاکپشت داستان «لاکپشت و مرغابیها» را هم از وقتی توی کتاب فارسی ابتدایی خوانده بودمش دوست داشتم که در بازآفرینی این داستان انجام دادم و لاکپشت زنده ماند.
شخصیتها و ماجراها در این داستانها کاملا مستقلاند، وجه اشتراکی که این کتابها را در قالب یک مجموعه گرد هم آورده چیست؟
در این مجموعه شخصیتها و ماجراها مستقل و متفاوت هستند و وجه اشتراک آنها در گفتوگویی است که در شروع داستان راوی با مخاطب انجام میدهد و درباره رفتار و عکسالعمل خودش در مواقع بروز حس مربوط به داستان (خشم، ترس، همدلی...) صحبت میکند و بعد از اشاره به داستان اصلی و منبع آن شروع به تعریف داستان بازآفرینی شده میکند.
این نخستین تجربه شما در بازآفرینی متون کهن است، نظرتان درباره این کار چیست؟
راستش قبل از آن فکر میکردم بازنویسی و بازآفرینی خلاقیت زیادی نمیخواهد و بیشتر دوست داشتم داستانی از خودم بنویسم اما با تجربه نوشتن این مجموعه و چالشی که به مراتب بیشتر از نوشتن داستانهای دیگر داشت، باعث شد نظرم عوض شود. ناگفته نماند یکی از واحدهای دانشگاهی رشته ادبیات کودک درباره بازآفرینی هم در تغییر دیدگاهم خیلی موثر بود. الان فکر میکنم بازآفرینی متون کهن نه تنها خلاقیت زیادی میطلبد بلکه خیلی هم ضروری و لازم است و چون سختتر از نوشتن داستانهای معمولی است، لذت انجام دادنش هم بیشتر است.
به نظر شما نویسندگان تا چه اندازه به ظرفیت متون کهن در تولید کتاب برای کودکان و نوجوانان توجه میکنند؟
در ادبیات جهان خیلی زیاد. آن قدر زیاد که بچههای خردسال هم «راپونزل، رابین هود، سیندرلا و سفید برفی» را میشناسند. اصلا این شخصیتها را مال خود میدانند و با آنها همذات پنداری میکنند. آن هم در حالی که قصهای مثل «راپونزل» درباره عشق مرد فقیری به دختر طلسم شده پادشاه است و در حالت عادی چنین داستانی برای کودک خردسال جذاب به نظر نمیرسد، اما با تهیه انواع محصولات جذاب از کتاب و فیلم تا لباس و عروسک کاملا به مخاطب معرفی شدهاند. متاسفانه با اینکه ما گنجینه غنی از ادبیات، مخصوصا ادبیات داستانی در غالب شعر و نثر داریم چنین اتفاقی در ادبیات فارسی نیفتاده و نهایت استفاده ما از این ادبیات خواندن و لذت بردن از آن است، آن هم به خاطر تغییرات زبانی و فاصله روزافزون زمانی که بین ما به عنوان مخاطب امروزی با متن اصلی وجود دارد، روز به روز سختتر و کمتر میشود.
برخی کودکان آگاهی و شناختی نسبت به داستانهای اصلی متون کهن ندارند، آیا بهتر نیست در مقدمه کتابهای بازآفرینی به اصل داستان هم اشاره شود، تا مخاطب شناخت بیشتری نسبت به متون کهن پیدا کند؟
تجربه شخصی من در نوشتن این مجموعه و کار دیگری که برای نشر چشمه نوشتم این بود که بعضی از صاحب نظران اختیار نویسنده برای ایجاد تغییر و تحول در پیش متن را خیلی زیاد و تا جایی میدانند که اگر کسی داستان اصلی را بداند و با یکی دو اشاره متوجه شود که منشا داستان از کجاست، کافیست. اگر کسی هم متن اصلی را نشناسد و از داستان لذت برد و پیامش را بفهمد هم کافیست. در مقابل برخی از دوستان دیگر مدام این سوال را میپرسند که اگر کسی که داستان دوستی خاله خرسی را قبلا نخوانده و اطلاعی از آن ندارد، این داستان را بخواند و نفهمد این داستان از کجا آمده است، چه میشود؟ و اصرار داشتند که حتما به متن اصلی اشاره شود. این تفاوت نگاه باعث میشود که در استفاده از پیش متنهای کلاسیک دخل و تصرفهای متفاوتی انجام شود که اگر فقط در حد سادهسازی زبان و اختصار متن باشد بازنویسی میشود و اگر به تغییرات بیشتری مثل تغییر پایانبندی، تغییر ماجراها، تغییر پیام داستان برسد بازآفرینی گفته میشود و میتوان به هردو پرداخت.
در کشور ما بیشتر به بازنویسی متون کهن توجه میشود یا بازآفرینی آنها؟
مسلما بازآفرینی برای نویسنده و ناشر مطلوبتر است ولی آثار بازنویسی به دلیل سهولت در نگارششان خیلی بیشترند. نویسندگانی که نوشتن حرفه و شغل اصلیشان نیست و به شکل تفننی به نوشتن میپردازند، بیشتر سراغ بازنویسی میروند و ناشرانی که کمتر کار تخصصی کودک و نوجوان انجام میدهند هم آثارشان را چاپ میکنند. بازنویسیهای ضعیف مخصوصا در حوزه داستانها و روایات دینی که جنبه آموزشی اخلاقی دارند خیلی زیاد است و به نظر میرسد بیشتر هم در دسترس هستند که طبیعتا نه تاثیرگذاری مثبتی از نظر آموزشهای در نظر گرفته دارند و نه اثر خوبی روی ذائقه مخاطب.
توجه به باز آفرینی و بازنویسی متون کهن چه ضرورتی دارد؟
یکی از چیزهایی که به تقویت هویت افراد کمک زیادی میکند تعلق به یک پیشینه قوی و مستحکم است. ادبیات فارسی از نظر تاریخچه، دستاوردها و آثار یک گنجینه غنی و سرمایه بزرگ و ارزشمند است. سرمایهای که داشتنش برای هر کسی باعث افتخار و غرور است به شرطی که از آن با خبر باشد و در اختیارش گذاشته شود. حیف است چنین گنجینه بزرگی که تعداد بیشماری شخصیت، ماجرا، تخیل و پیام خوب در خودش دارد را رها کنیم تا به دلیل تغییر زبان و سبک زندگی و فاصله زمانی زیاد، فراموش شود. باید سراغش برویم دوباره و چند باره روایتش کنیم، گسترشاش بدهیم و شخصیتهایش را بازمعرفی کنیم تا همانقدر که قصههای پریان و داستانهای عامیانه اروپایی برای ما آشنا هستند _و اصلا هم بد نیست_ این آثار هم آشنا و در دسترس باشند.
تاثیر این بازآفرینیها بر مخاطب کودک و نوجوان چیست؟
صاحب نظران معتقدند که داستانهای کهن پاسخهایی هستند که بشر به نیازهای روحی روانیاش داده است. با وجود اینکه این نیازها با تغییر و تحولات زمان شکل عوض میکنند اما جوهره و اصل اولیهشان مشترک است. ترس از تنهایی، ترس از ناامنی، ترس از مرگ و نیستی، نیاز به صلح، آرامش، عشق و ... در همه دورانها وجود دارد. برای همین داستانهای کهن میتوانند پا به پای این نیازها پیش بیایند و با بازآفرینی به روز شوند و به نیاز مخاطبشان جواب دهند. میتوانند بهترین راه آموزش غیرمستقیم باشند و قویترین عامل برای ایجاد هویت فردی و اجتماعی. کودک و نوجوان هم که در دوره رشد و شکلگیری شخصیت هستند بیشتر از همه نیاز به چنین عنصری دارند تا هم بر احساسهای درونیشان مسلط شوند و هم با اطلاع از داشتههای فرهنگی خودشان هویت قوی و استواری پیدا کنند. مسلما اگر ما سراغ بازآفرینی متون کهن خودمان نرویم دیگرانی هستند که به خاطر جذابیت بالای این آثار سراغشان بروند و به ادبیات جهان عرضه کنند. آن وقت ما باید مترجم بازآفرینی آثاری باشیم که دستاورد نسلهای پیشین خودمان هستند و کودکان و نوجوانانمان مصرف کننده آثار وارداتی و ترجمه.
آیا مجموعه «وقتی من اینشکلیام» ادامه دارد؟
این مجموعه درواقع 6 جلدی است که تا به حال چهار جلد از شش جلد مجموعه با نامهای «دوستی دختر خاله خرسی»، «خروسه و روباهه»، «گاوی و تله موش» و «لاکپشت و مرغابیها» به چاپ رسیده و انشاالله دو جلد بعدی با نامهای «ماهی طلا و ماهیخوار»و «شتره و بار سنگینش» هم به زودی چاپ میشود.
اثر بعدی که در دست تولید دارید در چه زمینهای است؟
در حال نوشتن فصلهای پایانی رمان نوجوان دخترانهای هستم که یک جلد از مجموعه رمانی است که با گروه نویسندگان چهلبرگ مشغول نوشتن آن هستیم. ماجراهای این مجموعه در مدرسهای دخترانه اتفاق میافتد. هر رمان اثری مستقل است که در بعضی از اتفاقات یا شخصیتها با جلدهای دیگر اشتراکاتی دارد. رمان نوجوان دیگری را هم شروع کردهام. این رمان جنبه تاریخی دارد و در خلال داستانی که شخصیت اصلی آن دختر هارون الرشید است به زندگی امام موسی کاظم میپردازد. این رمان هم یک جلد از مجموعه 14جلدی درباره زندگی ائمه است که به دبیری مصطفی خرامان در انتشارات به نشر تالیف میشود.